پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

شهادت جنگ نیست، رسالت است، سلاح نیست، پیام است

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون.(169 آل عمران)

"و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند."        

شهادت در عُرف و فرهنگ ِعامه، با ریخته شدن خون و جان دادن در جبهه جنگ یا کشته شدن به دست دشمنان حق تعریف مى‌شود. در بمب گذارى‌ها، موشک باران‌ها، ترورها، تصادفات، سقوط هواپیما و حوادث مرگبار ،صرفنظر از این که چنین حادثه‌اى با آگاهى و انتخاب و میل و رغبت آنان بوده، یا کاملا غیر منتظره باشد، عنوان و آمار"شهید شدگان" اعلام مى‌شود.         
این تأسف و تأثر را بارها از زبان بازماندگانى ازدوران جنگ، در بازگوئى خاطرات جبهه، با دریغ و افسوس شنیده‌اید که: "خوش به سعادت برادرانى که شهید شدند و رفتند، ما لایق شهادت نبودیم و از این سعادت عظیمى محروم شدیم"! در این تلقى از "شهادت"، جان باختن و فنا شدن شرط اصلى است و محرومیت از آن و زنده ماندن، نشانه نرسیدن به آن درجه ازلیاقت نزد خداست.
واعظان و مداحان نیز که حرکت امام حسین به سوى کوفه را معمولا به قصد شهید شدن شمرده‌اند، "شهادت طلبى" را، شیوه‌اى براى افشاى مظالم یزیدى معرفى مى‌کنند.       
اما نسل امروز این سئوال را مطرح مى‌کند که در این زمانه؛ قرن بیست و یکم ، با دگرگونى مناسبات سیاسى و فرهنگى دنیاى امروز و مفاهیم ومعیارهاى جدید قدرت چه باید کرد؟ نه مکان ما کربلاست و نه زمان ما عاشورا و ایام امام حسین! من که آرزو مى‌کنم کاش همراه آنان بودم، اگر چنین امکانى محال نیست، با چه کسى و چگونه باید بجنگم و خونم را کجا بریزم تا به نداى حسینى: (هَلْ مِن ناصِرٍیَنصُرَنی) پاسخ داده باشم!؟      
مى‌گویند حق و باطل در این روزگارسخت درهم تنیده شده‌اند و یزیدهاى خودى و بیگانه در درون و بیرون مرزها جولان دارند، با چه کسى و چگونه باید بجنگیم؟ اگرحضورشهید در صحنه جنگ و تحقق امر شهادت در میدان نبرد و ریخته شدن خون اوست، تکلیف ما در لبیک به نداى امام حسین در این دوران چگونه است! 
البته مى‌توان پاسخ داد که هیچ یک از واژه‌هاى دیروزى و امروزى باالطبع قداست و اعتبار مطلق و همیشگى را ندارند و فاقد بار ارزشى ثابت هستند، نه خشم در همه حالات و شرایط موثر است و نه کشته شدن همواره نتیجه مثبت مى‌دهد. همه این‌ها تابع عقل و اندیشه و منطق و مصلحت و منافع ملى هستند و به زمان و مکان بستگى دارند.       

این پاسخ‌ها البته خوب است، اما شهادت را محدود به میدان جنگ مى‌کند و همیشگى بودن و استمرار نقش شهید را درهمه زمان‌ها و مکان‌ها زیر سئوال مى‌برد. مگراین که معناى "شهادت"، فراتر از فهم تعریف شده ای باشد که در ذهنیت ما و برداشتمان از بار معنائى آن است. در هرحال، شهادت واژه‌اى قرآنى است و چاره‌اى نیست که براى فهم درست آن، به خود کتاب مراجعه کنیم و معناى اصلى و ریشه‌اى آن را از این مرجع استنباط کنیم.

از ۳۵ بارى که کلمه "شهید" در قرآن به کار رفته است، بیش از نیمى از آن (۱۹بار)، خداوند شهید نامیده شده است!!   و نه تنها واژه شهید، بلکه واژه شهادت نیز از۲۰ موردى که در قرآن تکرار شده، درست نیمى از آن، با جمله: "عالم الغیب والشهاده" در وصف خدا آمده است!     

درمعناى لغوى شهادت، شهید، نه الزاماً کشته شده در میدان نبرد، بلکه آگاه برمسئولیت‌هاى اجتماعى و حاضر در صحنه و میدان عمل و ایثار است. شهید کسى است که غائب نیست، عافیت طلبى و محافظه کارى نمى‌کند . بیداراست و خود را به خواب نمى‌زند! میدان‌هاى زندگى هم محدود به میدان‌هاى جنگ نمى‌شود، سرنوشت ملت‌ها در دنیاى امروز در میادین صلح نیز، رقم خوردنى‌تر است. واقعیت‌ها این حقیقت را نشان مى‌دهد، اگر نخواسته باشیم سرمان را زیر برف باورهاى دیروز کنیم!   
از آن مهم‌تر، جبهه جهاد با نفس بسى گستره‌تر ازجهاد با دشمنان بیرونى است. اولى همیشگى و همه جائى، و دومى موقت و مقطعى است.
 رسیدن به مرحله شهادت و مقام و موقعیت شهید، مثل همه مقام و موقعیت‌هاى سیاسى، علمى، هنرى و اقتصادى، نیازمند ممارست و مجاهدت طولانى است. مبارزات سیاسى یک ملت براى کسب آزادى‌هاى مدنى و حقوق اجتماعى، خود مدرسه بزرگى است که آحاد ملت را رشد مى‌دهد و آثار عمیق استبداد را که از فکر و فرهنگ مردم ریشه‌کن مى‌سازد. در مدرسه شهادت، مسیر همان قدر ارزش دارد که مقصد. اصلا مقصد در همین مسیر تحقق مى‌یابد و وجود مستقلى از راه ندارد. آزادى و امنیت و ارزش‌هاى برتر، به زودى و با زور و ضربت حاصل نمى‌شوند، میدان مبارزه است که با حضورآگاهانه در آن، به تدریج نمونه‌هاى برتر، الگوها و قهرمانانى را پرورش مى‌دهد که به اصطلاح قرآنى "شهید" نامیده مى‌شوند، شهید به همان معناى انسان حقیقتاً زنده و حاضر و ناظرى که نشانه‌اى است از خداوند شهید. تشخیص این شهیدان چندان دشوار نیست، این‌ها همان رهبران یک جنبش، نخبه‌ها، نوادرو نمونه‌هاى ممتازى هستند که در کوره ابتلائات حق آبدیده مى‌شوند و درآسمان ظلمانى دوران سلطه ظلم و ستم همچون ستاره‌هاى درخشان، به مردم روشنائى و امید مى‌بخشند:

...و ما این روزگار را میان مردم مى‌گردانیم تا خداوند مؤمنین راستین را محقق سازد و شهیدانى از میان شما برگیرد و خدا ستمگران را دوست نمى‌دارد.   آل عمران ۱۴۰         
مطلبم را با جملاتی از دکتر شریعتی به پایان می رسانم.

"شهید قلب تاریخ است، هم چنان که قلب به رگ‌هاى خشک اندام، خون، حیات و زندگى مى‌دهد.... شهادت، در یک کلمه، برخلاف تاریخ‌هاى دیگر که حادثه‌اى، درگیرى و مرگ تحمیل شده بر قهرمان و در نهایت یک تراژدى است، در فرهنگ ما، یک درجه است، وسیله نیست، خود هدف است، اصالت است، خود یک تکامل، یک عُلو است، خود یک مسئولیت بزرگ است، خود یک راه نیم بُر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یک فرهنگ است.... امام حسین (ع) یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش، به شهادت رسیده است. نه درگودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش. از آن لحظه که به دعوت "ولید" حاکم مدینه، که از او بیعت طلب مى‌کرد، "نه" گفت، این "نه"، طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، "شهادت" انتخاب شده است و از آن لحظه حسین شهید است.... شهادت جنگ نیست، رسالت است، سلاح نیست، پیام است".

 پی نوشت: یاداشت فوق در شماره 157 هفته نامه بهنگر منتشر شده است.

 

دلنوشت

سلام

از سکون ،از ماندن ،از بی تحرکی بیزارم.نمیخواهم بگویند رفتم،دوست دارم بگویم میروم.

عاشق منتظر ماندن هستم ،هر چند مزه ای تلخ دارد ،ولی رسیدن به مطلوب پس از انتظار طعمی بسیار شیرین دارد که در برابر آن انتظار قابل قیاس نیست.دوست دارم تنها باشم و هیچ ذهنی را مشغول خود نکرده باشم.دوست دارم بدعت های درست، گذاشته باشم تا مورد توجه قرار گیرد.دوست دارم نسبت به وضعیت موجود هر زمانی منتقد باشم بدون اینکه عمدا دلی را آزده باشم.دوست دارم بخوانم و بدانم ،بدون کمترین خستگی .

سر ظهر طبق معمول رفتم سراغ اینترنت، این تریاک لحظه های خستگی ام.این جادوگری که سالهاست در من نفوذ کرده و هیچ طبیبی علاجش ترکش را نمی داند.خلاصه وبلاگمو باز کردم تا از لینکهای آن خبرهای دهکده جهانی را جستجو کرده باشم،به ناگاه دلم گرفت.این چه جامه ی تکراری است که بر تن این عروس خانم ،  کردم.به خودم گفتم پوزخند عزیز،وبلاگ خوشکلم ،الان میرم واست یه لباس دیگه میخرم تا تو هم مثل من دلگیر نباشی و مثل موجهای دریا تا صبح سرتو به زمین نزنی و گریه نکنی.القصه رفتم تو گوگل افسونگر ، گشتم و گشتم تا این لباس جدید ، واسه وب عزیزم خریدم.به نظرم خوشکل بود اما دردسر زیاد داشت تا تن وبلاگ عزیزم کنم.کلی جابجایی و دردسر تا بالاخره موفق شدم لباس رو تن وب عزیزم کنم.هر چند که یه کم چین و چروک داره چون تازه خریدم ولی تا چند روز آینده درست می کنمش.

دود می خیزد ز خلوتگاه من.

کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟

با درون سوخته دارم سخن.

کی به پایان می رسد افسانه ام؟

 

دست از دامان شب برداشتم

تا بیاویزم به گیسوی سحر.

خویش را از ساحل افکندم در آب،

لیک از ژرفای دریا بی خبر.

 

بر تن دیوارها طرح شکست.

کس دگر رنگی در این سامان ندید.

از درون دل به تصویر امید.

 

تا بدین منزل نهادم پای را

از در ای کاروان بگسسته ام.

گر چه می سوزم از این آتش به جان،

لیک بر این سوختن دل بسته ام.

 

تیرگی پا می کشد از بام ها:

صبح می خندد به راه شهر من.

دود می خیزد هنوز از خلوتم.

 

 

سفرهای شهرستانی راه بیاندازیم

در ایام هفته دولت ، همراه  مسئولین به روستایی از توابع شهرستان  رامسر برای تهیه گزارش رفتم.پس از پایان کار و گپ و گفت های مسئولین شهرستان با برخی از اهالی آن روستا که مهمترین خواسته شان آسفالت  جاده روستا و ارتباط روستا با منطقه شهری بود!!!، یکی از آنها که به نظر بقیه مسن تر بود خطاب به فرماندار گفت :این اولین بازدید مسئولین شهرستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از این روستای دور افتاده  است.جمله ای که ساعتها فکر مرا به خود مشغول ساخت.

یکی از ابتکارات دولت نهم و دهم  ایجاد پل ارتباط مردمی از طریق سفر به تمامی استانها و تماس مستقیم با مردم است.شاید برخی از کارشناسان اقتصادی و احیانا کسانی که با جبهه سیاسی دولت تقابل دارند سفرهای استانی را دارای بار هزینه ای فراوان و کاری عبث ،عدم بازدهی اقتصادی و نقدهایی را نیزبر آن وارد سازند (که در این وصف از تحلیل این موضوع صرف نظر می کنیم)  ولی در مجموع آنچه را که به وضوح می توان دریافت، حضور مسئولین در بین قشر عامه مردم و صاحبان انقلاب که گاهی  سهوا و گاهی عمدا فراموش می شوند می تواند انرژی و روحیه تلاشگر آنها را بیفزاید .مردمی که تمام دغدغه شان کسب رزق و روزی حلال و با نیتی پاک برای گرداندن چرخ های اقتصادی این کشور که صدای کندی حرکت آن به گوش می رسد از هیچ تلاشی فروگزار نمی کنند.

با این حال نکته ای که قابل نتیجه گیری و بررسی است این است که دولتی که خود را موظف  میداند با مشکلات،صرف هزینه و دردسر های فراوان به نواحی دور دست ایران زمین برود و با مردم دیدار داشته باشد و معاونان و کاتبانش دردو دل مردم را بشنوند و بچشند چرا نباید عالیترین نماینده دولت در استان و شهرستان اینگونه کارها را الگوی خود قرار دهد و حداقل ماهیانه خود را موظف نمایند تا به نقاط دور و نزدیک حوزه مدیریتی خود سر بزند و دردو دلهای مردمان را گوش سپارد و حداقل موجب روحیه شاد و امیدواری در بین مردمان آن منطقه باشد.

مسلما اگر فرمانداری با حضور در یک روستای دور افتاده که 30 و اندی سال ،هیچ مدیری خود را موظف ندانست که حتی به صورت تفریحی به آنجا بشتابد رفت بسیار سودمند تر است از کار مدیریتی اش در دفتر وصرفا خود را به سخرانی و ... ملزم سازد خواهد بود.

 

ضرورت ترویج فرهنگ موفقیت در شهرستان

زمانی که مدیر کلی به سمتی ارتقاء پیدا میکند و یا شخصی به ریاست اداره ای انتخاب یا انتصاب می شود بی شک درو دیوار سازمان یا اداره متبوع مدیر ،پر از پرده نوشته های تبریکی می شود که بعضی اوقات از دهها قطعه نیز تجاوز می نماید.و این همیشه مورد انتقاد بوده که چه تناسب و رابطه ای بین کسانی که این پرده نوشته ها را نصب می کنند و مدیران تازه به سمت رسیده وجود دارد.و چه ضرورتی دارد که با هزینه دهها هزار تومان ،به فلان فرماندار تبریک گفته باشیم که تازه به سمت رسیده و یا به فلان رییس اداره تبریک بگوییم که ارتقاء درجه و پست پیدا کرده است و یا به فلان شهردار تهنیت و شادباش بگوییم که شهردار شده است.

با این وجود گاهی اوقات این پرده نوشته ها می تواند یک نوع تبلیغ فرهنگی باشد تا مردم آن جامعه با تاسی از آن عمل نیک یا خوی پسندیده صورت گرفته الگو بگیرند و گامی مثبت بردارند و با تبعیت از آن کار ،نقطه ی عطفی در زندگی خود ایجاد کنند.

حال،همانطوری که می دانیم حدود دو هفته از اعلام نتایج نهایی دانشجویان کارشناسی ارشد کشور می گذرد و خوشبختانه شهرستان رامسر نیز،همچون گذشته داعیه دار کسب رتبه های برتر استان مازندارن می باشد.مسلما دانشجویان موفقی که حاءز رتبه های برتر و در دانشگاههای معتبر کشور پذیرفته شدند و همانهایی که قطعا در آینده نه چندان دور سکاندار هدایت میهن عزیزمان هستند انتظار تبریک ویژه از مراکز مدیریتی شهرستان برای موفقیتشان خواهند بود،انتظاری که نمی تواند دور از ذهن و خواشته ای نادرست باشد.نصب پارچه نوشته ای در محل سکونت دانشجویان برتر و موفق نه تنها باعث دلگرمی آنهخا و خانواده های زحمت کششان خواهد بود و باعث خواهد شد روحیه و انرژی بیشتری برای کسب رتبه های بالاتر در آنها ایجاد شود بلکه افراد آن محل یا شهرستان تشویق شده تا با پیروی از آن شخص موفق ،موثر واقع گردند.

اقدامی که متاسفانه تا این لحظه فقط یک اداره آنهم به پیشنهاد شخصی بنده صورت پذیرفت .امیدوارم با اندیشیدن تدابیر ویژه از سوی مراکز مدیریتی شهرستان و شناسایی و تبلیغات محلی که بسیار با اهمیت است قبولی این دانشجویان جوان را تبریک گفته تا پله ای برای صعود دیگران به مدارج عالی و کسب رتبه های بهتر و بیشتر محیا شود که به نظر آرزوی محالی نیست.به امید آنروز

 

تبریک به دوستان خوبم

 دوستان عزیز

مهندس مهدی شیخ قاسمی

مهندس شهیار احمدنژاد

قبولی شما در مقطع کارشناسی ارشد در رشته های مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف و مهندسی برق در دانشگاه صنعتی بابل را تبریک عرض می نمایم و آرزوی موفقیت روز افزون را برایتان خواهانم.

شوراییان در انتخاب شهردار چه تعهدی دارند

همانطوری که همه ما  نیک می دانیم، شهرستان رامسر یکی از نوادر شهرستان های استان مازندارن بود که به صورت آنی دو شهردار شهرش را به یکباره به اتهام هایی که که تا کنون نیز برای شهروندان محجوب شهرستان به صورت واضح اطلاع رسانی نشده توسط سر بازان گمنان امام زمان (عج)دستگیر شدند.

 پر واضح است که در این میان مسئولیت سنگینی بر دوش شوراهای اسلامی سنگینی می کند چرا که در افکار عمومی تخلف شهردار به مثابه تخلف شوراست زیرا منتخب آنها بوده است و تیر نگاه های طعنه آمیز به سوی آنها روانه می شود.حال با این وجود اگر نگاهی اجمالی به عملکرد  شهرداران سابق شهرستان رامسر داشته باشیم و کارنامه خدمتی آنها را مرور کنیم به نکات قابل توجه و عجیبی برخورد می کنیم.حضور شهردار در رامسر و استعفای او بعد از 13 ماه به  دلایل نامعلوم،اتمام ماموریت  شهرداری دیگروبه جای گذاشتن بدهی چند صد میلیونی و  نظیر آن که مهمترین آنها دستگیری دو شهردار رامسر در یک زمان که در سه دهه از عمر انقلاب اسلامی در شهرستان بی سابقه بوده است.با این وجود این  اکنون که  شهردار کتالم و ساداتشهر طی ماه گذشته انتخاب شده است، تمام نگاهها به سوی شورای  اسلامی شهر رامسر است تا گزینه ی بعدی خود را پس از رد پیشنهاد انصاری از طرف استانداری معرفی کند.اما ،پرسشی که در این میان در فضای هیاهوی انتخاب شهردار بومی یا غیر بومی گم می شود این است که چه تعهدی وجود دارد که شورای اسلامی، شهرداری امین و دلسوزی برای عمران و آبادانی شهر مظلوم رامسر انتخاب کنند.؟چه تضمینی وجود دارد که انتخاب شوراهای اسلامی شهرستان رامسر در این مرحله نیز مانند دفعات پیش  گامهای نادرست بر ندارد و سالهای آتی ،آه جانسوز مردمی که چشم انتظار پیشرفت شهری رامسر و جز این، انتظار دیگری ندارد نباشیم.آیا شوراهای اسلامی متعهد می شوند که شهردار انتخابی شان خدای نکرده خط بطلان را انتخاب نکند و پناه بر خدا شاهد شکایت شهردار منتخب شورا از عضو شورا نباشیم.این سوالاتی است که شاید بدان پاسخ واضحی داده نشود ،اما همیشه بصورت دغدغه ،خصوصا بعد از متهم شدن شهرداران رامسر در اذهان باقی خواهد ماند و عملکرد نیک شوراها نیز به واسطه ی آن  به سخره  گرفته خواهد شد.

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

مهربان پروردگار! به پاسداشت مهرورزی تو، روزه گرفتیم و به نماز فطرت در آب رحمتت روح و جان می شوییم و تن پوش آمرزش بر تن می نماییم. در این لحظه های سبز ، ظهور موعود آخرین را از تو می خواهیم.     
حال که یک ماه میهمانی خدا گذشت، ماه خودسازی و مبارزه با نفس سپری شد، خوشا آنان که از آن ضیافت و این مبارزه، سربلند و پیروز برآمدند و اینک مؤمنان به شکرانه این سربلندی و پیروزی، عید می گیرند و به یکدیگر شادباش می گویند. عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس، بر میهمانان حضرت حق مبارک باد.

رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو ،با جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. بناست که رمضان با سحرها و افطارهایش، با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد. اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم، اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم، عید فطر عید ما نیست. از این روست که در دعای قنوت نماز عید فطر می خوانیم:

اسئلک بحق هذاالیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلی الله علیه و اله ذخراً و مزیداً

از تو خواهم به حق این روز که آن را برای مسلمانان عید قرار دادی و برای محمد و آل او ذخیره و فزونی ساختی.”

عید فطر، عید پایان یافتن رمضان نیست، عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود.همانا بر ماست در عیدانه ها  این روز زشتی ها را از خود بزداییم  و زنگار کینه را که مانند سرب در دلهایمان آکنده شده مذاب کنیم. دست محبت به واسطه ای این نعمت بزرگ به سوی یکدیگر روانه نماییم و وجود خود را فارغ از هواهای نفسانی نماییم.

برادر مسلمان من،خواهر من

عید رمضان برای توست پس دستی بیفشان و پایی بکوب و زیر لب آهسته زمزمه کن،" الله اکبر الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر، الله اکبر و لله الحمد ، الحمد لله على ما هدانا و له الشکر على ما اولانا"

انتقاد تند و تیز رئیس سابق اداره ارشاد رامسر از شورای شهر

«خداوند آگاه است» 

 

سخنی با شوراییان شهر مظلوم رامسر  

                                                                            

«دریای صبر ما لبریز ، لبریز گردید» 

با دورد و احترام به تمامی شما شوراییان و ارادت خاص به بعضی از شما و دست مریزاد به پاس اقداماتی که بر حسب وظیفه انجام دادید. اگر به خاطر داشته باشد در ماه مبارک رمضان سال 1387 نامه ای را با عنوان «شوراییان بیاد بیاورید» برایتان نگاشتم و ظاهراً آزرده خاطرتان کردم و باردیگر اجازه می خواهم در آستانه عید سعید فطر نکاتی را یادآوری نمایم تا شاید در این مقطع حساس و نگران کننده به کار آید:

1ـ بیاد بیاورید در کوران تبلیغات انتخاباتی شوراها چه نویدها و امیدهایی را در دل شهروندان رامسری روشن کردید ، اسلاف خود را متهم به خودخواهی و خودمحوری کردید و با انتقادات آتشین از عدم اعتماد به جوانان و متخصصین بومی فریاد برآوردید و از غیربومیان حاکم انتقاد و مردم شریف شهر را امیدوار ساختید و انتخاب شهردار بومی را در بوق و کرنا کردید. و حال سؤال مردم این شهر این است ، شهرداران انتخابی شما ، آقایان قربانی ، مرادی و انصاری در کدام محله رامسر زاده شدند و در کدام نقطه این شهر زندگی می کردند؟ مردم این شهر همواره از مدیران نا کارآمد غیر بومی و عدم توجه به سرمایه های انسانی بومی می نالند. شما که نمایندگان این مردم هستید و با شعار انتخاب شهردار بومی آراء مردم را جمع کردید چگونه به خود اجازه می دهید فرزندان شایسته و لایق این شهر را بازی دهید و سپس افراد غیر بومی را برای تصدی پست شهرداری برمی گزینید؟

2ـ شماها در مورد این مردم چه فکر می کنید؟ اگر مردم چیزی نمی گویند معنایش این نیست که متوجه نیستند بلکه به شما اعتماد کردند و متأسفانه بعضی از شماها در بسیاری از موارد به این اعتماد مردم خیانت کردید. مردم شریف و فهیم شهر ما در آینده ای نه چندان دور از شما خواهند پرسید چرا با رفتارهای ناصواب خود فرصت توسعه و آبادانی شهر را گرفتید؟ و شما برای این پرسش مردم چه پاسخی دارید؟

3ـ پیگیری شبانه روزی آسفالت کوچه ها و تعریض پیاده روهای«رضی محله» ، «لات محله» ، «توساسان» ، «ابریشم محله» و «منطقه فرودگاه» خوب است ولی رامسر از زخم های فراوانی رنج می برد و مردم این شهر شما ها را برای درمان زخم های کهنة شهر انتخاب کردند و متأسفانه شماها عمدتاً به کارهای روزمرّه مشغول هستید و بعضاً با خود محوری کار غیر شورایی می کنید و همدیگر را هم تحمل نمی کنید و کوچکترین انتقاد را هم بر نمی تابید و منتقد را مخالف یا مزاحم می پندارید.

4ـ چرا فکر می کنید عقل کل هستید؟ چرا دایرة مشاوران خود را گسترش نمی دهیدو از مشورت واهمه دارید؟ چرا در تصمیمات خود با نخبگان و فعّالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و نهاد های مدنی و سازمان های مردم نهاد و افراد امین ، دلسوز ، متخصص و بی نظر در خصوص رامسر و نیازهای آن مشورت نمی کنید؟!

5ـ مهندس «قربانی» را قربانی کردید؟ با انتخاب آقای  «مرادی» به مرادتان نرسیدید! برای انصاری نیز از آغاز «نصری» نبوده است و آگاهان می گفتند حاج رحمن ، «انصار» این شهر نخواهد شد. او که 20 سال پیش شهردار رامسر بود و بعد از آن عهده دار شهرداری شهر های بزرگی همچون آمل ، قزوین و قم و ... چرا دیگر شهردار نیست و یک کارشناس ساده در استانداری است ، آیا هیچ فکر کردید چرا این چنین شده است؟!!

6ـ متأسفانه یا خوشبختانه ، بخت با شما یار بود و مدت2 سال بر دوران فعالیت درخشان!! شما بدون اجازه مردم افزوده شد ولکن برای بعضی از شماها ظاهراً زمان اصلاً مهم نیست و بر سر انتخاب یک شهردار و حواشی بسیار پوچ پیرامون آن با ارسال پیامک، مصاحبه و گفتگو ماه ها فرصت سوزی می فرمایید و به هیچ یک از وعده های انتخاباتی خود پای بند نیستید.

7ـ شهرداری یک نهاد تخصصی خدماتی و اجتماعی است مردم شهر انتظار دارند مدیریت این مرکز حساس و تأثیرگذار را به چهره ای کارآزموده ، آگاه ، کاربلد ، پاک و بومی بسپارید و همگی از وی حمایت کنید و از مانع تراشی ها دست بردارید و بازی های سیاسی را کناربگذارید که شورای شهر و شهرداری  جای سیاسی کاری نیست و دیگر آزمون و خطا پذیرفته نیست ، چرا فرایند تلخ و زجرآور انتخاب شهرداران اول و دوم و حتی سوم برای شما درس عبرت نشد ؟ چرا رفتارهای ناپخته و بهانه های بنی اسرائیلی و فرافکنی بعضی از شما رنگی از پختگی و  نجابت به خود نمی گیرد؟ به خود بیایید و فرصت ها را غنیمت بشمارید هوای  نفس را بکشید و کار امروز را به فردا نسپارید که «فردا خیلی دیر است».  

  

منبع :وبلاگ شخصی شیخ صفر قاسمی

                                                                                

اشکتچال زباله دان شهری رامسر

چند روز پیش برای خرید ماهی به سمت اشکتچال(نام محلی در مسیر ییلاق جواهرده) راه افتادم.هنوزم مثل بچگی هام از خودم می پرسیدم که آیا همه ی همشهریهام می دونن که بیشتر از 12 سال یا شایدم خیلی بیشتر که توی جاده جواهرده در دره ی اشکتچال استخرهای بزرگ ماهی قزل آلا وجود داره که آب مصرفی این استخرها از همون آب رودخانه ی صفارود تامین میشه و طعم ماهی هاش خیلی خوبه.اگر همه ی همشهریام می دونستن ،که نمی رفتن از 2000 و 3000 تنکابن (شهسوار) خرید کنن.آره داشتم میگفتم .وقتی رسیدم به استخرهای ماهی دیدم جلوی درب نوشته از آوردن ماشین به داخل محوطه خودداری کنین ،منم طبق سرسخت بودن هر رامسری گفتم لابد اینو برای مسافرا و غریبه ها نوشتن،اما من غافل از این بودم که صاحب فعلی استخر دیگه همشهری ما نیست،وقتی رفتم با پسری که مسئول فروش ماهی بود آشنا شدم و از لهجه اش فهمیدم که بومی نیست.بعد گفتم شاید مازنی باشد ،ازش پرسیدم اهل کجایی.اون گفت از علی گودرز اومده،گفتم چرا؟گفت آخه اینجا واسه ی دوستامه ،گفتم دوست رامسری داری؟گفت نه و برام توضیح داد که همشهریاش توی مزایده اینجا رو برنده شدن.بعد از خرید ماهی و خداحافظی توی راه برگشت داشتم به این فکر می کردم که یعنی رامسر با داشتن خیلی از سرمایه دارها بازم داره به دست غیر بومی ها اداره می شه؟حتی توی یه استخر پرورش ماهی،که یک دفعه نگاهم به یکی از زشت ترین صحنه های زندگیم افتاد.آره آون کامیون با نمره ی عمومی و دولتی از طرف شهرداری محترم سالهاست که مامور ریختن زباله های تجزیه نشدنی شهرمون به اینجاست.میدونین چی؟یعنی قتل روح و جسم طبیعت،یعنی مرگ زیست بوم؟آخه مگه رامسر چه گناهی کرده که جزء استان مازندران شده ،آخه طبیعت و جنگل خدا چه گناهی دارن که باید جور بی توجهی ،بی لیاقتی و بی صدارتی مسئولین محیط زیست و علل الخصوص شهرداری رو بکشه.آخه کدوم انسان با دین و ایمونی حاضر می شه بهشت زمینی خدا رو نابود کنه و فقط پز اینو بده که رامسر عروس شهرهای ایرانه.اصلا چرا کسی نمیره یقه ی بعضی از مسئولین مازندران رو بگیره که چرا عوض پز دادن و چپاول کردن بودجه های رامسرحتی ثانیه ای به فکر احیا و رسیدگی به همه ی امور توسعه آفرین این شهر نیستن و فقط وعده های سر خرمن میدنو نهایتش میخوان با برنامه های شبکشون که اسمش سامون هست عوام فریبی کنن و پز رامسر بدن و بیان اینجا.دیگه بیش از این شرم دارم که بگم.خودتون که متوجه هستین.

اما ای کاش هرگز ،جزو مازندارن نمی شدیم و مثل گذشته (قبل از رضا شاه که سخت سر را رامسر نام نهادجز استان گیلان بوده که توسط رضا پهلوی به حیطه ی مازندارن دزدیده شدیم)همون قریه سخت سر و جواهر ده با همون دریای تمیز و جنگل دست نخورده باقی می موندیم و هرگز شهر شاهی و توریستی نمی شدیم تا از آلودگی مصون می موندیم.

سخت سر عزیز ،ای شهر با غیرت من .روزی فرا خواهد رسید که باز همچون گذشته ی گیلانی ات تمیز و پردیس گونه شوی و بدور از هرگونه بی لیاقتی و آلودگی و بی اعتنایی مسئولین،دوباره سخت سری سخت سر و پاکیزه شوی. 

یاداشت فوق توسط یک دلسوز رامسری برایم ارسال شده و به تاکید نویسنده آنرا به همان شکل در وبسایت قرار دادم. 

در ضمن یاداشت فوق لزوما نظر مدیر وبلاگ نمی باشد.