گفت : حدود 10 ماه قبل مدیر ارشدی را برای ریاست برمن انتصاب کردند ، از زمانی که او آمد نور امیدی در دلم روشن شده ، زیرا خود می بینم که شبانه روزی به فکر من است ، او می خواهد برایم پزشکانی متخصص را به استخدام در آورد تا زخمهایم را درمان کنند ، او به دنبال فراهم کردن بودجه و اعتبار و مدیریت صحیح شهری است ، او دلسوز است و مرا دوست دارد وتمام هم وغم خود را در جهت عمران و آبادانی ام بکار گرفته است.
از او راضی ام و می خواهم که مردمم قدر دانش باشند و سایه اش مستدام بر من بماند شاید با تلاشهای صادقانه اش من درمان شوم و به معنای واقعی عروس باشم آن چنان که وقتی گردشگری پا روی خاکم می گذارد از جاده های ناهموارم ، از وضعیت نا بهنجار مناطق گردشگری ام ، از چهره عبوس باغ ایرانی ام ، از بناهای تاریخی ام که در حال نابود شدن هستند، از ساخت و سازهای ناهمگونم و از بی تدبیری مدیرانم .. خجالت نکشم .
شما هم به این حاکمم بگویید که بماند و همچنان کار کند چراکه تا اکنون ثابت کرده است که مرد کار است ساده و بی ریا و امید وارم در پناه میز ریاست رفتارش تغییر نکند و همین گونه بماند.