پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

داستان یک پنجره

انشاءالله خدا قسمت شما هم بکند که مشکلی برایتان پیش بیاید و مشرف بشوید به شهرداری ها ، از جمله شهرداری کتالم و سادات شهر ! تا بفهمید که یک من تکریم ارباب رجوع چند گرم واقعیت دارد . ماجرا از این قرار است ... 

 

دکتر علی وحیدی در وبلاگ پله پله نوشت:انشاءالله خدا قسمت شما هم بکند که مشکلی برایتان پیش بیاید و مشرف بشوید به شهرداری ها ، از جمله شهرداری کتالم و سادات شهر ! تا بفهمید که یک من تکریم ارباب رجوع چند گرم واقعیت دارد . ماجرا از این قرار است ...

همسایه ی شریفی دارم که سال ها پیش از من ، در مکان فعلی ، خانه ی چهل تکه اش را ساخته بود و هر چند سال یک بار ،  تکه ای دیگر به آن می افزود . پنجره های خانه اش بدون رعایت حریم قانونی ، مشرف به حیاط خانه ی ما است و چون مدت ها پیش ساخته شده بود ، اعتراضی نداشتم و برای رفع مزاحمت از سروهای کمر باریک و خوش بر و روی شیرازی ! استفاده کردم . البته این را هم بگویم که این جناب همساده ، عمرش را در دریا و خشکی به سختی کار کرده و فرصتی برای آموختن زندگی اجتماعی و حقوق شهروندی و کمک به همنوع و ... نداشته و اصلاً این مزخرفات به کتش نمی رود !

یاد داستان یکی از خان های خاندان خلعتبری افتادم که حضرت ارباب ، 10 گوسفند را به رسم امانت به مش رستم سرگالش سپرد و آن بنده ی خدا ، دور از چشم ارباب ، یکی از آن ها را سر برید و کبابی به بدن زد . موعد که سپری گردید ، ارباب برای پس گرفتن امانت آمد و پس از شمارش گوسفندان گفت : این ها که 9 تا هستند مش رستم ! مش رستم با خونسردی گفت : 9 تا که 9 تا ! ارباب گفت : ولی من 10 گوسفند به تو داده بودم . رستم گفت : 10 تا که 10 تا ! خان وقتی که فهمید استدلال و برهان بر رستم زرنگ کارگر نیست ، 9 نفر از کنیزان ، به اضافه ی همسر خودش را به خط کرد و دستور داد که هر کدام گوسفندی را بگیرند که سر زن ارباب که مسن تر از بقیه بود بی کلاه ماند . خان گفت : ببین رستم ! به خانم گوسفندی نرسیده و این یعنی یکی از گوسفندها کم است . مش رستم با خونسردی هرچه تمام تر سخنان رکیکی بر زبان جاری ساخت که از گفتن آن معذورم ، ولی مفهوم مؤدبانه ی آن این است که چشم خانم کور ! باید زودتر می جنبید و یک گوسفند برای خودش بر می داشت ! شما دوستان عزیز هم دقت داشته باشید که به امثال مش رستم نمی توانید چیزی را ثابت کنید و این همساده ی ما هم ، کمی مش رستم تشریف دارد و با خونسردی آزار می رساند .

خلاصه ! سال گذشته جناب همسایه تصمیم گرفت ، تکه ی جدیدی بر تکه های قبلی بیافزاید و درست در نقطه ی صفر مرزی حیاط خانه ی ما ، عمارتی برپا نمود ، البته بدون پروانه ی ساخت و مجوز . از من اجازه خواست که در ارتفاع 190 سانتی متری ، نورگیری به بلندی 20 سانتی متر تعبیه کند که در جو همسایگی یا همسادگی موافقت نمودم . چند ماهی گذشت و با سر و صدای کلنگ و تیشه به حیاط رفتم و دیدم که همساده ، نورگیر را تبدیل به یک پنجره ی یک متری کرده است . اعتراض کردم و قانون را یادآور شدم و البته برخوردی شبیه مش رستم ، البته منهای آن سخنان رکیک ! از ایشان تحویل گرفتم . از جمله همساده گفت که بی تقصیر است و گناه را بر گردن آلومینیوم ساز انداخت که ظاهراً بدون اطلاع ایشان ، پنجره را بزرگتر ساخته است و او چاره ای جز بزرگ کردن شکاف نداشت !!!

اواسط آذر 92 بود که به شهرداری کتالم شکایت بردم و الان در یک سالگی آن اقدام خوش بینانه و امیدوارانه این خاطره را می نویسم ! معاون جوان شهردار که از بستگان سببی جناب همساده است ، اطمینان داد که این موضوع به سرعت توسط پلیس ساختمان حل و فصل شده و آن پنجره بسته خواهد شد و نیازی به شکایت در دادگاه نیست . با دوست وکیلی هم مشورت کردم که ایشان نیز چنین نظری داشت و گفت که دادگاه هم این شکایت را نمی پذیرد و شما را به شهرداری ارجاع می دهد ، چون قوانین روشنی در این زمینه وجود دارد . جناب معاون نامه را پاراف کرد و ثبت و ... خوشحال و امیدوار به واحد ساختمانی رفتم و مسئول مربوطه ، پس از تحویل و مخلصم و چخلصم ، با قاطعیت گفت که شما کاریت نباشه ! و این پنجره حداکثر ظرف دو هفته توسط پلیس ساختمان برچیده خواهد شد و نیازی به شکایت نیست . مسئول درآمد که در آن حوالی بود ، به حرمت چند دست والیبالی که با هم زده بودیم نیزسفارش دوقبضه ای کرد ! دو هفته ی بعد رفتم و یارو تا مرا دید گفت : آخ ! آن قدر کار داشتم که فراموش کردم و نامه ام را از آن زیرزیرا درآ ورد و گذاشت آن روروآ ! دو هفته ی بعد و هفته ی بعدتر و هفته های بعدترتر ... هر بار چیزی گفت و بهانه ای آورد . یک بار گفت اخطاریه فرستادیم ، بار بعد گفت منتظریم مراجعه کند ، بار بعدتر گفت اخطار مجدد صادر کردیم ، سپس گفت باید بازدید کنم و برای بار دوم بازدید کرد و عکس گرفت ! و از پلیس ساختمان پرسید مگر اخطاریه را ندادید که گفت : دادیم ولی جناب همساده پیش چشم ما آن را پاره کرد ! تشری ملایم زد و گفت : چرا گزارش نکردی ؟ و همان جا اخطاریه ی مجددی نوشت و داخل حیاط همساده انداخت . چندین روز دیگر هم سپری شد و به شهرداری رفتم و با مسئول جدید واحد ساختمان روبرو شدم که جوان تر بود و هنوز در شور و هیجان و جو پست جدیدش بود ! از کمیسیون ماده ی صد آمده بود و مسئول قبلی واحد ساختمان به ماده ی صد رفته بود ! او هم پس از جا افتادن و پرس و جو ، چند روزی مرا سر کار گذاشت . تا اینکه در بهمن ماه به من اطلاع دادند که حالا فقط شما با همساده مشکل ندارید ، بلکه شهرداری هم مدعی آن ساختمان است و به دلیل نداشتن مجوز ساخت ، کل بنا باید تخریب شود ! گفتم آقا کوتاه بیا و کار ما را سخت نکن ، من فقط با آن پنجره مشکل دارم ، ولی قبول نکردند و پرونده ی من به قسمت ماده ی صد رفت و دوباره گیر همان مسئول سابق ساختمان افتادم که حالا مسئول ماده ی صد شده بود ! و دوباره خالی بستن ها شروع شد و تا نزدیک عید نوروز معطلم کرد و هر بار می گفت که در کمیسیون مطرح شد و اعضا گفتند دوباره باید خودشان صحنه را ببینند ، گویا آن دوبار بازدید و عکس ها کافی نبود . چند روز قبل از عید مراجعه کردم و گفت که اعضا ی کمیسیون دوره ی کاری شان تمام شده و اعضای جدید باید از استانداری ابلاغ بگیرند و تا اواسط اردیبهشت به این بهانه مرا پیچاند .

طی این مدت با یکی از اعضای شورای شهر تماس گرفتم که عضو کمیسیون بود و او به من گفت که این موضوع تاکنون در کمیسیون نیامده و اصلاً طرح و بررسی نشده است !!! معلوم شد که یارو تاکنون به من دروغ تحویل می داد . باز هم برای انجام کارم به رویش نیاوردم ، فقط از طریق یکی از بستگانش خواستم که اورا متوجه کنم که من متوجه ی موضوع هستم که با اعتماد به نفس بی نظیری بر دروغش اصرار ورزید ! چند بار هم با آن عضو شورا تلفنی و یا حضوری تماس گرفتم و یک بار دیگر هم او با همین فرد دوباره به منزل ما تشریف فرما شدند و سه باره عکس گرفتند و گفتند : چشم ! مراجعات و تماس های من ادامه داشت و کپسول های آنان نیز !

با معاون فرماندار تماس گرفتم و موضوع را برایش تعریف کردم و او هم چند بار با شهردار تماس گرفت و تذکر داد ، اما نشد که نشد . خود من دو بار قصد ملاقات با شهردار را داشتم که حضور نداشتند و احتمالاً در جلسات ختم و افتتاح و اختتام و ... بودند !

 

یکی از خبرنگاران معلوم الحال رامسر ، یعنی همین محمد رضا بهرامی ! گفت من پی گیری می کنم و یکی دیگر از اعضای شورا را مطلع کرد و آن فرد هم به منزل من مراجعه نمود و برای چهارمین بار عکس گرفتند و چند بار هم همین خبرنگار بی بصیرت ! پی گیری کرد ، اما مگر مشکل به این بزرگی به این راحتی قابل حل بود !!!!!! اواسط آبان 93 بود که به مسئول ماده ی صد زنگ زدم و گفتم چی شد ؟ بدون کمترین شرمندگی و خجالتی گفت : پرونده در کمیسیون بررسی شد و همه ی اعضاء از جمله نماینده ی دادگستری ، رأی دادند که شاکی ، یعنی من حقیر سراپا تقصیر ، باید از طریق مراجع قضایی شکایت کند ، چون این جوری زودتر به نتیجه می رسد ! گفتم پس ادعای شهرداری مبنی بر ساخت بیش از حد مجاز تراکم و بنای بدون مجوز چه می شود ؟ باز هم قدرتمندانه پاسخ داد که شهرداری به شدت پی گیر است و از حق خودش نمی گذرد ! گفتم مگر نماینده ی دادگستری می تواند بر خلاف سیاست های قضایی مبنی بر کاهش پرونده های ورودی ، موضوع به این سادگی را به دادگستری حواله بدهد ؟ پس فلسفه ی حضور او در این کمیسیون چیست ؟

 

رفتم که شهردار را ببینم که باز هم نبودند و احتمالاً در یکی از جلسات هفت ساعته ی شورای اداری بودند ! شاید به سفر مشهد با پهلوان پدیده رفته بودند ! شاید هم در جلسات بازسازی واقعه ی غدیر و ... حضور داشتند ! چون حتماً تمام این کارها واجب تر از کار من و سایر شهروندان است و ارزش مادی و معنوی بیشتری دارد ! به ناچار به اتاق معاون جوان رفتم ، در آبدارخانه بود و آمد و من با ناراحتی بسیار شرح ماجرا و توهینی که به شخصیت من شده بود را بیان کردم . به مسئول ماده ی صد زنگ زد و او هم همان حرف های سابق را زد و معاون گفت : ای بابا ! باشه ! چرا زودتر به این بنده ی خدا خبر ندادید ! همین ...

چند روز قبل مأمور شهرداری در کمال گستاخی و ... قبض عوارض و نوسازی سالیانه را تحویل من و سایر مردم داد ! در حالی که کنده کاری های آب و ... که قبلاً پولش را از ما اخذ کرده تعمیر نکرده ، آب کانال کنار خیابان همراه فاضلاب هفته ها جلوی درب ورودی میان خیابان رها شده ، پنجره ی همساده همچنان آینه ی دق ما است و همساده به ریش شهردار می خندد و شهردار همچنان شهردار است و احتمالاً در فکر حضور در سفرهای بعدی پدیده ، شرکت در مراسم تجلیل و ترحیم ، مشارکت در مراسم تبلیغاتی نهادهای انقلابی و نظامی ...

خشم و عصبانیت ما مردم ایجاب می کند که از این پس قبض عوارض و ... را پرداخت نکنیم ، اما ما متمدن تر و فرهنگی تر از این مقامات هستیم و قصد دارم طی روزهای آینده در کمال نارضایتی آن را پرداخت نمایم ! تنها کاری که می توانستم بکنم ، همین بود که این رفتار قرون وسطایی و توهین آمیز را عیان و آشکار نمایم . شاید اثر زیادی نداشته باشد چون این آدم ها در دوره ی بعدی هم به واسطه ی همکاری و اطاعت محض از مسئولین بالاتر و نهاد های انقلابی و نظامی و مقامات عبادی - سیاسی ، علی رغم مخالفت اعضای شورا و نداشتن دانش و صلاحیت کافی و جنم مدیریتی لازم ، باز هم بر کرسی می نشینند ! باشد تا روزی که دوره ی ما مردم هم برسد ...

یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی

چندین هزار امید بنی آدم است این

نظرات 9 + ارسال نظر
غضنفر 1393/09/17 ساعت 07:12 ب.ظ

شریف دینی جیگر ... شاید این دلارام خانوم باشد ! شما به چه جرأتی ایشان را عزیز خطاب می کنید ... خوبیت نداره برادر ! اگه فک و فامیلش بفهمند برایش بد میشه !خوشت میاد من غضنفر به شما دوست جوان خوش تیپ بگویم "عزیزم" ؟ عفت کلام داشته باش شریف دینی ! در ضمن شما مگر اصل مذاکره را رد می کنی ؟ همین مذاکرات 5 + 1 را ببین که چقدر برای ما برکت داشت ! نداشت ؟ یه وقتی بذار با هم مذاکره کنیم البته بدون حضور دلارام عزیز !!!

شریف دینی 1393/09/16 ساعت 12:56 ب.ظ

دلارام عزیز، سلام، تو ایام عزاداری سالار شهیدان هستیم که فرمودند: اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید. بنده مسئول ماده صد قبلی و مسئول ساختمانی فعلی هستم.اینقدر به خودم مطمئن هستم که همینجا اعلام می کنم با مدارک و مستندات به کلیه نهادهای حراستی شهرستان مراجعه و نسبت به پیگیری موضوع به اصطلاح شما مذاکره!!! اقدام نمایید. خوشبختانه در زمان تصدی مسئولیت ماده صد توسط اینجانب،پرونده های مطروحه کاملا مشخص و با تک تک اسامی قابل بررسی و پیگیری می باشد.

بی طرف 1393/09/15 ساعت 01:53 ب.ظ

آقای وحیدی
خوب نوشتید، اما نتیجه ای که میشه از این موضوع گرفت اینه که اولا شما اشتباه کردید که ابتدا خودتون اجازه احداث پنجره هر چند در ارتفاع مجاز رو به همسایه تون دادید، چون در جایگاهی نبودید که این اجازه رو بدید.
دوم اینکه هر ملکی از سه طرف برای خودش همسایگانی داره که تو کل کتالم و سادات شهر شاید بیش از 30 هزار همسایه وجود داشته باشه، دو تا همسایه ای که تازه یه طرفش دکتره،اینجوری مشکل دارند و نمی تونن با هم کنار بیان، تکلیف بقیه چی میشه و شهرداری چی میکشه از دست همسایه هایی مثل شما.

دلارام 1393/09/14 ساعت 03:31 ب.ظ

چه جالب . من چند ماه قبل ی پرونده ماده صد داشتم آقای مسول ماده صد چند صد بار منو پیچوند آخر باهاش مذاکره !!!!!کردم مشکلم رفع شد تازه خبر دارم که مسول ساختمانی هم شده تو که بلد نیستی مذاکره کنی گپ نزن برو کنار مزاحم نشو

حسن فیلی 1393/09/14 ساعت 12:52 ق.ظ

سلام خدمت خانم امیری فر عزیزِ ٬نکنه انتظار دارید بنده به صورت افتخاری پاشم بیام شهرداری کتالم و با ۲ تا تکنیک پرتابی جودو کارمندای خاطی رو به سزای اعمالشون رسونده و بر سر جای خودشون بنشونم معمولا در این جور مواقع به مراجع بالاتر مراجعه میکنن و اگر احتمالا نتیجه حاصل نشد به حمد خدا ما هزار یک سیستم نظارتی در کشورمون داریم که کارشون رسیدگی به این جور موارده مانند فرمانداری و زیر مجموعه اش استانداری و زیر مجموعه اش٬ وزارت کشورو زیر مجموعه اش ٬ سازمان بازرسیْ٬ دیوان عدالت اداری و.... و از همه مهمتر اینکه ما در شهرمون از برکت وجود شورای راهبردی دولت برخورداریم که رسما اعلام نمودند که هر جا که احساس کنیم حق مردم در حال تضییع است ورود خواهیم کرد ( شیخ شوخی کردما فردا یه بیانیه ام علیه ما صادر نکنی ) . ارادتمندیم

زینب امیری فر 1393/09/13 ساعت 06:56 ب.ظ



چه وحشتناک و اعصاب خورد کن...

جناب آقای فیلی یعنی باید تک تک کارها با دخالت مستقیم رییس هر مجموعه حل و فصل شود؟ پس کارمندان و زیر دستان برای چه منظوری در ادارات نزول اجلال فرموده اند؟

علی 1393/09/12 ساعت 09:32 ب.ظ

آخه کی الان حوصله خواندن این متن طولانی رو داره؟
چقد بهم دیگه نون و حلوا قرض میدید آخه

کوزه گر 1393/09/12 ساعت 08:25 ب.ظ

من دست این شهروند را میبوسم.چقد دقیق فرآیند طرح تکریم ارباب رجوع را در شهرداری کتالم و ساداتشهر بیان داشتند.
و آفرین بر بهرامی که مطلب را انعکاس دادند.

حسن فیلی 1393/09/12 ساعت 08:02 ب.ظ

ضمن عرض سلام و خداقوت خدمت دکتر وحیدی عزیز بنده احساس میکنم احتمالا جناب آقای باقر سلیمی (شهردار)از این مسئله خبر دار نبوده و مسلما پس از مطلع شدن کمتر از یک هفته مشکل شما را مرتفع خواهند نمود.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.