پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

درد و دلهای بوته چای

من یک بوته چای هستم .برگهایم سبز باطراوت .نمی دانم از کجا وچطوری به اینجا آمدم . روایات مختلف است که از حوصله این بحث خارجه .

 

 

من درایران بزرگ فقط در مناطق رطوبتی شمال که از قسمتی از غرب مازندران وبیشتر شرق ومرکز گیلان کشت می شوم از جوانه های من یکی از بهترین نوشیدنی طبیعی گرم تهیه می شود که طبق نظر کارشناسان پزشکی دارای خواص زیادی هستم البته به چند طریق از جوانه های من استفاده میشه .

 هرکسی که صبح ازخواب بیدار میشه حتما باید بامن صبحانه بخوره ودرصدبالایی از مردم بدون نوشیدن من از خونه بیرون نمیرن .من در پذیرایی های کوچک بزرگ نقشی انکار ناپذیر دارم .آخه با نوشیدن یک استکان خستگی از تن بدر می شود .زیاد از خودم نگم چون امکان داره عده ای ناراحت بشن .

بله من بعنوان یک محصول مهم وبقول امروزیها استراتزیک روز گاری برای خودم خیلی مهم بودم ولی دست روز گار غدار بلایی به سر من آورد .که شاید در چند سال آینده دیگه آثاری از من نباشد یه سالها من عزیز صاحبم بودم آخه انها بعد از فرزندان خود بیشتر از همه به من می رسیدن ..

چون من باعث حفظ آبرو وحیثیت او بودم .من دارای سازمان ودفتر ودستک بودم .زمستان به زیر پایم شخم ودر بهار کود می دادند .

وموقع برداشت محصول همه بهم تبریک می گفتند وشیرینی پخش می کردند .میدانید چه کسانی جوانی وهمه زندگی خود زیر پایم نریختند ؟ بله چه خانوادههایی با بودن من سر وسامان گرفتند و چه مناطقی با پرورش من آباد شدند چه شغلهایی که با بودن من بوجود نیامد .همه از وجود من نان می خوردند ، کارگر ، کاسب ، راننده صنعتگر .

بله وجود ورونق من باعث پیشرفت و اعتلای اقتصادی می شد .سابق من وابسته به سازمانی بنام غله وقند وشکر بودم .آخه من باقند وشکر خیلی مانوس بودم .چون ما باهم کامل می شدیم .سازمان مربوطه هم وابسته به وزارت بازرگانی بود .

عده ای باهم نشستند ، گفتند که من یک محصول کشاورزی ام چرا باید در وزارت خانه ای جز کشاورزی باشم بعد باافتخار گفتند که مرا از دامن نامادری به دامن مادرم برگرداندند.!!البته چه مادری !!که باداشتن فرزندان زیاد که نمی توانست به آنها برسد !تاسال ۷۹که مرا از مهر !این مادر نیز محروم کردند به اصطلاح خودشان مرا آزاد در واقع رها کردند ...من ماندم در مقابل یک رقیب خارجی که باتبلیغات

ورنگ و لعاب فریبند ه تنها شدم ..سود جویان که سالها در فکر چنین روزی بودند .شاید در این کار نقش هم داشتند .....بله تیره روزیهای من شروع شد هیچ کس جرات حمایت از من را نداشت ۰۰۰

چون دادستد رقیبم برای آنان سود بیشتری داشت ...ووجود من باعث ناکامی آنان می شد

تا سال ۸۳ در شبکه های سراسری اعلام کردند که به صاحبم پول می دهند تا از براشت محصولم خودداری کند ....یعنی با این کار فاتحه من خوانده شد !!!!!!من در باغات بصورت بوته هایی بد قواره درآمدم !! همه از من دوری می کردند ..تا سال ۸۴قیمومیتم را به سازمان دیگری واگذار کردند که هیچ تجربه ای در این کار نداشت وفقط چند صباحی توانستند در نابودی من وقفه بیندازند

این سازمان نیز نتوانست مرا به سر منزل مقصود برساند ...

ارسال شده توسط یکی از مخاطبان پژواک رامسر

نظرات 3 + ارسال نظر
رامسری 1392/06/19 ساعت 12:45 ب.ظ

مصطفی باصری...............................

تورولی 1392/06/19 ساعت 12:40 ب.ظ

کاش یه مقاله هم مینوشتی که من یک جوان بیکار هستم جوانی که با امید درس خواند با امید سر کار رفت و با هزاران امید زندگی تشکیل داد و واسه گذران زندگی توی جنوب و شمال کشور توی پروژه ها کار میکرد حالا یبکار است و دیگر امیدی ندارد و دیگر طراوت روزهای جوانی را بخاطر بیکاری و بی پولی از دست داده و نی داند چرا با اینکه حاظر است هر جائی کار کند زدگیش دستخوش حوادثی اینچنین می شود

eli naz 1392/06/19 ساعت 01:44 ق.ظ http://oli.pw/A8XVN

سلام عزیزم خوبی ؟ وبلاگ باحالی داری من که خوشم اومد . من یهت سر زدم توم بیا یه سر بهم بزن اگرم دوست داری منو به اسم نایاب ترین ها لینک کن و بیا تو سایتم صفحه تبادل لینک اونجا لینک خودت رو بزار . منتظرتم ممنون الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.