www.aminishad.ir
درود.شب بخیر شادی باد.کجای نیستی آپمتنهام نذاراین نوشته خودمه تقدیمش میکنم ب شما.چوپان تنها.چوپان کتاب درس ما دروغگو نبوداون تنهایش را با نی در زیر سایه درخت بلوط میگذرانداز تقدیر روزگار نی او شکست و چوپان تنها شدوهیچ چیز نبود تا تنهایش را پر کندچوپان تنهای تنها شد و اثرات تنهایی غلبه بر روح و روان او می کرداون در فکر این بود چطور از تنهایی خارج شودچوپان تصمیم گرفت و مجبور شددروغ بگوید تا آدم ها تنهایش را پر کنندفریاد زد:گرگ... گرگ....آدما ها آمدند و به دنبال گرگ رفتند حتی یک نفر در کنار چوپان نماند و به دنبال گرگ می گشتندو چوپان از شوق اینکه مردم آمدند خوشحال شد و خندیدبه آدم ها گفت: گرگ نیست و آدم ها او را تنها گذاشتند و رفتندو هیچ کس تنهایش را درک نکردچوپان درس ما تنهای دل شکسته شد.
سلام کدوم عکاسی رفته؟
نمی خواهم بر تیره بختی من گواهی دهی روبه روی من نمان، عبور کن،کوچه را طی کن و در انتهای کوچه محو شو، همان گونه که آدم های خوشبخت محو می شوندمن حتی ظرفی میوه ای نداشتم که تعارفت کنم، آمدی- نشستی- جراحتو زخم های مرا دیدی و رفتی.....
سلام چه جالب
درود.
شب بخیر شادی باد.
کجای نیستی
آپم
تنهام نذار
این نوشته خودمه تقدیمش میکنم ب شما.
چوپان تنها.
چوپان کتاب درس ما دروغگو نبود
اون تنهایش را با نی در زیر سایه درخت بلوط میگذراند
از تقدیر روزگار نی او شکست و چوپان تنها شد
وهیچ چیز نبود تا تنهایش را پر کند
چوپان تنهای تنها شد و اثرات تنهایی غلبه بر روح و روان او می کرد
اون در فکر این بود چطور از تنهایی خارج شود
چوپان تصمیم گرفت و مجبور شد
دروغ بگوید تا آدم ها تنهایش را پر کنند
فریاد زد:گرگ... گرگ....
آدما ها آمدند و به دنبال گرگ رفتند
حتی یک نفر در کنار چوپان نماند و به دنبال گرگ می گشتند
و چوپان از شوق اینکه مردم آمدند خوشحال شد و خندید
به آدم ها گفت: گرگ نیست
و آدم ها او را تنها گذاشتند و رفتند
و هیچ کس تنهایش را درک نکرد
چوپان درس ما تنهای دل شکسته شد.
سلام کدوم عکاسی رفته؟
نمی خواهم بر تیره بختی من گواهی دهی روبه روی من نمان، عبور کن،
کوچه را طی کن و در انتهای کوچه محو شو، همان گونه که آدم های خوشبخت محو می شوند
من حتی ظرفی میوه ای نداشتم که تعارفت کنم، آمدی- نشستی- جراحت
و زخم های مرا دیدی و رفتی.....
سلام چه جالب