پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

دل داده را ملامت گفتن چه سود دارد؟

 

 

من بیدی دیدم که کارش به جنون کشید. چشم هایی که می سوخت و دل هایی که می شکست. لب های که خشک می شد و تن هایی که کبود. راستی، من کارگری را دیدم خسته و فرتوت با لباس های مندرس و کفش های خاک آلوده. کیسه ای در دست، به گمانم رنج هایش را پنهان از دیگران با خود حمل می کرد. من کارگری اندوهگین را دیدم که دست خشونت، تن خسته اش را نوازش کرده بود تا بار زندگی را فراموش کند. می گفت رهگذری هستم بیگانه با همه کس و همه چیز. و نمی دانست چرا نسبت به او خشم گرفته اند. من پیر مردی دیدم که سنگینی سرنوشت کمرش را و دست های سرگردان سرش را شکسته بود. من دیر زمانی است که صدای ریختن برج و باروی باورهایی را که زمانی پولادین می نمود، می شنوم.  

پای دلم تاول زد از این همه مسافت سخت، سنگدل و بی رحم. از آسفالت هایی که چنین سردند و مشت هایی که چنین بی پروا فرا می روند و بر چهره ای فرود می آیند. من دلم می گیرد از این همه نفس های به شماره افتاده و چهره های غمگین و می ترسم از این همه نفرت، از این همه فاصله، از این پرتگاه.. فریادهای خشن، چه گوش خراش اند و نعره های مستانه چه دل آزار. ما همه یک تن بودیم. آری یک تن. بودیم. بودیم و بودیم.  

    دارد هوا روشن می شود. شب، چه طولانی بود و طولانی. تمام شب را سکوت کردم. سکوت و سکوت. موسیقی گوش کردم و موسیقی و باز هم موسیقی. احوال پریشان، به سامان نشد که نشد. اما دارد صبح می شود. حالا خورشید کم کم می آید.  

و موسیقی ادامه دارد:

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان /کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم/کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان

دل داده را ملامت گفتن چه سود دارد/می​باید این نصیحت کردن به دلستانان

دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو/تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان

من ترک مهر اینان در خود نمی​شناسم/بگذار تا بیاید بر من جفای آنان

روشن روان عاشق از تیره شب ننالد/داند که روز گردد روزی شب شبانان

باور مکن که من دست از دامنت بدارم/شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان

چشم از تو برنگیرم ور می​کشد رقیبم/مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم/همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

شکرفروش مصری حال مگس چه داند/این دست شوق بر سر وان آستین فشانان

شاید که آستینت بر سر زنند سعدی/تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان

 

نظرات 9 + ارسال نظر
محمد ولی تکاسی 1390/03/24 ساعت 09:04 ق.ظ http://mw1.blogfa.com

با عرض سلام
مطلب ارسالی شما در برنامه یازدهم رادیو جواهرده بارگذاری شد.اگر می توانید یک پارگراف از بیوگرافی آقای محرمعلی قربانی و آرزوهای بزرگ ایشان برایمان ارسال فرمایید.
با تشکر و آرزوی ارسال مطالب بیشتر از طرف شما
محمد ولی تکاسی
http://javaherdeh.blogfa.com

رعیت 1390/03/23 ساعت 06:49 ب.ظ

جناب آقای قاسمی . من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم. من اشتباها نظرم در مورد جلسه استاندارو در وبلاگ شما گذاشتم. ببخشید. لطفا این پیش خودمون بمونه. نذارش

رعیت 1390/03/23 ساعت 06:45 ب.ظ

جناب آقای بهرامی با تشکر از نقدپذیری شما.حرکت شما بسیار زیبا بود من هم با رامسر نیوز موافقم -مطلب را از دست ندهید.

رامسرنیوز 1390/03/23 ساعت 03:30 ب.ظ

سلام
ای کاش بجای حذف کامل پست آقای حسن ابراهیمیان مطلبی بعنوان چالشی به نام تکدی گری در عروس شهرهای ایران می نوشتید.
شما موضوع را از دست ندهید هدف از انتقاد ما جلوگیری از به خطر انداختن خانواده ابراهیمیان ها بود که در رامسر ریشه دارند.
با تشکر از اینکه انتقاد ما و بعضی دوستان را پذیرفتید

عماد 1390/03/22 ساعت 04:45 ب.ظ http://www.rahsepar-89.loxblog.com

سلام ممنون از این که سر زدین اگه لینک بشم خوشحال میشم اون وقت منم لینکتون میکنم بازم سر بزنین منتظرم.
یا علی

سلام بسیار زیبا نوشتی.والله مع الصابرین

علی وحیدی 1390/03/20 ساعت 02:44 ق.ظ

سلام
فرودگاه ۳ آماده ی طبخ است در صورت تمایل میتونی
استفاده کنی!
(خصوصی)

تمام تلاش آن ها این است که امیدمان را بستانند !

حسین 1390/03/16 ساعت 11:24 ب.ظ

سلام
نه امتحان دارم وقت نکردم سر بزنم
انشااله چهارشنبه میرم یه جستجویی میکنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.