دوشنبه رفته بودم شهرداری
کنم شش متر منزل را تجاری
نبیند چشمتان روزی چنان بد
کشیدم بسکه که آنجا ناگواری
به زیر و روی منزل گیر میداد
به هر جای نهان و آشکاری
اگر چه گیر بسیاری به من داد
خلاصه گویمش ، چند از هزاری
چرا مازاد می باشد ستونش
مگر قصد بنای برج داری
شود همسایه تان شاکی زدستت
که شایدخانه شان شد سایه ساری
چرا کنج حیاط کوچک خود
نگهداری کنی فنچ و قناری
چرا تامین پارکینگش نکردی
برای فرغون و ماشین و گاری
که گفت اصلا کنار کنتور گاز
درخت پسته و آلو بکاری؟
که گفته شیر آب منزلت را
از آن گوشه به این گوشه بیاری؟
نمایش را ز بس اجرا نکردی
پره دیوار آن از یادگاری
عوارض هم بدهکاری عزیزم
ز سال اولش تا سال جاری
بماند باقی گیرش که حتما
به اعصاب شما آرِد فشاری
کنارم آدمی دیدم که کارش
جلو می رفت مانند فراری
از آن بالا و پائین ها دویدن
نمودم درد دلها با کناری
به آرامی سوالی کرد از من
مگه پارتی عزیز اینجا نداری
چو پرسیدم مگه پارتی نیاز است
به ایما و اشاره گفت آری
برو پارتی عزیزم دست و پا کن
که غیر از این نباشد راهکاری
در آن دنیا نمی دانم ولیکن
در این دنیا بیارد رستگاری
ز من گفتن که گفتم ای برادر
خودت دانی و صاحب اختیاری
سه سال از آن دوشنبه طی شد اما
جلو اصلا نرفته ست هیچ کاری
گره افتاده در کارم چه سازم
ندارم چاره ای جز آه و زاری
به دنبال یکی پارتی خوبم
که راحت گردم از این بد بیاری
بدون پارتی ، یا ایها الناس
نخواهم کرد هرگز من گذاری
نه اینجا و نه آنجا و نه هرجا
خصوصا آی مردم شهرداری!
محمد حسین هاشمی-وبلاگ مجموعه شعر آوای دل
مرسی آقای هاشمی..بابت نثر طنزی که نوشتید...
منم میام !!!!
بوریم علی آباد !!!
دوماد عباس مصومیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟