سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است،جشن ملی را همه میشناسند که چیست، نوروز هر ساله برپا میشود و هر ساله از آن سخن میرود. بسیار گفتهاند و بسیار شنیدهاید؛ پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا، هست. مگر نوروز را خود مکرر نمیکنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و ادب تکرار ملالآور است و بیهوده؛ “عقل” تکرار را نمیپسندد؛ اما “احساس” تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است، طبیعت را از تکرار ساختهاند؛ جامعه با تکرار نیرومند میشود، احساس با تکرار جان میگیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه هر سه دستاندرکارند.
نوروز که قرنهای دراز است بر همة جشنهای جهان فخر میفروشد، از آن رو “هست” که یک قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست، جشن جهان است و روز شادمانی زمین، آسمان و آفتاب، و جوشِ شکفتنها و شور زادنها و سرشار از هیجانِ هر “آغاز”.
جشنهای دیگران، غالباً انسانها را از کارگاهها، مزرعهها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغها و کشتزارها، در میان اطاقها و زیر سقفها و پشت درهای بسته جمع میکند: کافهها، کابارهها، زیرزمینیها، سالنها، خانهها … در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گلهای کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و … اما نوروز دست مردم را میگیرد و از زیر سقفها، درهای بسته، فضاهای خفه، لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانهها، به دامن آزاد و بیکرانة طبیعت میکشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هیجانِ آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از:
“بوی باران، بوی پونه، بوی خاک،
شاخههای شسته، باران خورده، پاک” …
نوروز تجدید خاطرة بزرگی است: خاطرة خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال، این فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای مصنوعی و ساختههای پیچیدة خود، مادر خویش را از یاد میبرد، با یادآوریهای وسوسهآمیز نوروز، به دامن وی باز میگردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن میگیر: فرزند، در دامن مادر، خود را بازمییابد و مادر، در کنار فرزند، چهرهاش از شادی میشکفد، اشک شوق میبارد، فریادهای شادی میکشد؛ جوان میشود، حیات دوباره میگیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار میشود.
تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیدهتر و سنگینتر میگردد، نیاز به بازگشت و بازشناخت طبیعت را در انسان حیاتیتر میکند و بدینگونه است که نوروز، برخلاف سنتها که پیر میشوند و فرسوده و گاه بیهوده، رو به توانایی میرود و در هر حال، آیندهای جوانتر و درخشانتر دارد، چه، نوروز راه سومی است که جنگ دیرینهای را که از روزگار لائوتزو و کنفسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی میکشاند.
نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست، نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. دنیایی که بر تغییر و تحول، گسیختن و زایل شدن، درهم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن، آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار، تنها تغییر است و ناپایداری؛ چه چیز میتواند ملتی را، جامعهای را، در برابر عرابة بیرحم زمان – که بر همه چیز میگذرد و له میکند و میرود، هر پایهای را میشکند و شیرازهای را میگسلد- از زوال مصون دارد؟
هیچ ملتی با یک نسل و دو نسل شکل نمیگیرد؛ ملت، مجموعة پیوستة نسلهای متوالی بسیار است، اما زمان، این تیغ بیرحم، پیوند نسلها را قطع میکند؛ میان ما و گذشتگانمان- آنها که روح جامعة ما و ملت ما را ساختهاند- درة هولناک تاریخ حفر شده است؛ قرنهای تهی ما را از آنان جدا ساختهاند؛ تنها سنتها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این درة هولناک گذر میدهند و با گذشتگانمان و با گذشتههایمان آشنا میسازند. در چهرة مقدس این سنتها است که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنار خویش و در “خودِ خویش”، احساس میکنیم؛ حضور خود را در میان آنان میبینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنتها است.
در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا میداریم، گویی خود را در همة نوروزهایی که هر ساله در این سرزمین برپا میکردهاند، حاضر مییابیم و در این حال، صحنههای تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق میخورد، رژه میرود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا میداشته است، این اندیشههای پرهیجان را در مغزمان بیدار میکند که: آری، هر ساله! حتی همان سالی که اسکندر چهرة این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعلههای مهیبی که از تخت جمشید زبانه میکشید، همانجا، همان وقت، مردم مصیبتزدة ما نوروز را جدیتر و با ایمان بیشتری برپا میکردند؛ آری، هر ساله! حتی همان سال که سربازان قتیبه بر کنارة جیحون سرخ رنگ، خیمه برافراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام میکرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکدههای سرد و خاموش، نوروز را گرم و پرشور جشن میگرفتند.
تاریخ از مردی در سیستان خبر میدهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفة جاهلی آرام کرده بود، از قتل عام شهرها و ویرانی خانهها و آوارگی سپاهیان میگفت و مردم را میگریاند و سپس، چنگ خویش را برمیگرفت و میگفت: “اباتیمار، اندکی شادی باید”! نوروز در این سالها و در همة سالهای همانندش، شادییی اینچنین بوده است، عیاشی و “بیخودی” نبوده است، اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانة پیوند با گذشتهای که زمان و حوادث ویرانکنندة زمان همواره در گسستن آن میکوشیده است.
نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان، در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان، همه نوروز را عزیز شمردهاند و با زبان خویش، از آن سخن گفتهاند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفتهاند: “نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز، خلقت جهان پایان گرفت و از این رو است که نخستین روز فروردین را هورمزد نام دادهاند و ششمین روز را مقدس شمردهاند”.
چه افسانة زیبایی؛ زیباتر از واقعیت! راستی مگر هر کس احساس نمیکند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلما بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلما اولین روز بهار، سبزهها روییدن آغاز کردهاند و رودها رفتن و شکوفهها سرزدن و جوانهها شکفتن، یعنی نوروز.
بیشک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز نوروز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است.
اسلام که همة رنگهای قومیت را زدود و سنتها را دگرگون کرد، نوروز را جلای بیشتری داد، شیرازه بست و آن را، با پشتوانهای استوار، از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلافت و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم، هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی! آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانة نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت؛ سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازهای که در دلهای مردم این سرزمین برپا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و، در دوران صفویه، رسما یک شعار شیعی گردید، مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژة خویش. آنچنان که یکسال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی، آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز!
نوروز- این پیری که غبار قرنهای بسیار بر چهرهاش نشسته است- در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهرپرستان را خطاب به خویش میشنیده است؛ پس از آن، در کنار آتشکدههای زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمة اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش میخواندهاند؛ از آن پس، با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل میکردهاند و اکنون، علاوه بر آن، با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی، او را جان میبخشند و در همة این چهرههای گوناگونش، این پیر روزگارآلود، که در همة قرنها و با همة نسلها و همة اجداد ما- از اکنون تا روزگار افسانهای جمشید باستانی- زیسته است و با همهمان بوده است، رسالت بزرگ خویش را، همه وقت، با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و درآمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و، عظیمتر از همه، پیوند دادن نسلهای متوالی این قوم- که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منارها بند بندش را از هم میگسسته است و نیز پیمانیگانگی بستن میان همة دلهای خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانة دورانها در میانهشان حائل میگشته و درة عمیق فراموشی میانشان جدایی میافکنده است.
و ما، در این لحظه، در این نخستین لحظات آغاز آفرینش، نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز برمیافروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگزدة قرون تهی میگذریم و در همة نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما برپا میشده است، با همة زنان و مردانی که خون آنان در رگهایمان میدود و روح آنان در دلهایمان میزند شرکت میکنیم و بدینگونه، “بودن خویش” را، به عنوان یک ملت، در تندباد ریشه برانداز زمانها و آشوبِ گسیختنها و دگرگون شدنها خلود میبخشیم و، در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و، “خالی از خویش”، بردة رام و طعمة زدوده از “شخصیت” این غرب غارتگر کرده است، در این میعادگاهی که همة نسلهای تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، با آنان پیمان وفا میبندیم و “امانت عشق” را از آنان به ودیعه میگیریم که “هرگز نمیریم” و “دوام راستین” خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری، ریشه در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایة “اصالت” خویش، در رهگذر تاریخ ایستاده است، “بر صحیفة عالم ثبت” کنیم.
دکتر شریعتی
شرکت تعاونی باغداران مرکبات کوثر رامسر،یکی از تعاونیهای موفق این خطه می باشد واز ابتکارات بدیع باغداران زحمتکش منطقه است که با تاسیس این شرکت با قریب 12 هزار عضو ،توانستند تحول بزرگی در تبدیل محصولات مرکبات این منطقه به دیگر محصولات مصرفی ، گام بزرگی درجهت حل مشکلات خود بردارند.
کشاورزان ،علی رغم زحمات،مشقات ودردسرهایی که در فروش محصولات افشره خود دراین منطقه داشتند، توانستند مرکبات خود را به این شرکت تحویل داده ودرقبال آن ،کارخانه با تبدیل مرکبات به کنسانتره ،آب میوه،اسانس روغن زرد و،غذای دام و طیور و ... ضمن بالا بردن ارزش افزوده ودرآمد زایی ، آن را به بازار مصرفی مورد نظر عرضه نماید.
اگر چه می دانیم سودجویان فرصت طلب ،همیشه در فکر استفاده نامشروع از دسترنج های دیگران بخصوص کشاورزان هستند ، نمونه ای از آن را به چشم دیدم.
افرادی که با سواستفاده از مشکلات اقتصادی باغداران به هنگام ثبت وتحویل محصول به کارخانه، باتشویق باغدار به گرفتن نقدی دسترنج یکساله خود، با قیمتی پایین تر از قیمت واقعی،وی را از دریافت مستقیم قیمت تمام شده محصول در ماههای آینده توسط شرکت تعاونی،منصرف می کردند.
حال با این وجود، مقوله ای که نگارنده را ترغیب به نوشتن این یادداشت نموده،
پارچه نوشته ای است که درمنتهی الیه ترین نقطه شهرستان رامسر بود که از تمدید مهلت
کاندیداتوری هیات مدیره وبازرسان شرکت تعاونی توسط 12 هزار عضو آن خبر می داد.
با اندکی تحقیق وبررسی پیرامون این موضوع و اینکه چرا برخی از اعضای هیئت مدیره مغرض
و احیانا سودجو ،این امر مهم را تنها به نصب یک پارچه نوشته ،آنهم در نقطه ای کور
و دور از دید عموم کشاورزان و خود داری از نصب آن در دیگر نقاط شهرستان بسنده کرده
، متوجه شدم که پس از اتمام تاریخ اطلاعیه اولیه، گروهی از کشاورزان به دلیل عدم
اطلاع از قضیه فوق اعتراض کرده واین موضوع درجلسه فوق العاده هیئت مدیره شرکت مطرح
وتصمیماتی درخصوص تمدیدمهلت آن واطلاع رسانی عمومی درکلیه نقاط شهر صورت گرفته شد.
اما با این وجود مشخص نیست که چرا بعداز گذشت حدود یک هفته ازاین جلسه ،هنوز
اقدامی جهت اطلاع رسانی به کلیه کشاورزان صورت نگرفته است!؟
براستی مردم قضاوت کنندگان خوبی هستند اما....!!!!
اَلانه گِرزه چِندی با کِلاسه
پوچا هَمرَ هَمیشیک در تَماسه
پوچا دِ وَکِته گِرزه خانه پا
نوتونه گِرزه دِ ،اُطه وُخاسه
روزگار قِدیم با ،گِرزه تَرسَ
هُمیشَک پَرِه با گِرزهَ کُناسه
گِرزه وَختی پوچا دادِ ایشناوِس
هر جا گیر بو ما بو ، خَسه دُخاسه
گِرزه دِلیر وَکِت ، پوچا دِ تَرسو
وَکِت پوچا ، دِ گِرزه باغِ راسه
پوچا حَق نِدَره گِرزَه بِگیره
حتی گِرزه بودوزه ، وی اَساسه
پوچا تا چپ نِیه هاکُرده گِرزه
گِرزه وُلوو دَنه وی جِل پِلاسه
پوچا دِ نوتونه تی ماله بِپَّه
گرزه پِنیر خاره ،پوچا تی ماسه
تَره دَنِرجَنه گرزه پوچا ره
حمّامِ سَر زَنه ، وی لُنگِ تاسه
خوشدل دِ نوتونی تشخیص هَدِنی
پوچا با گِرزه دِ بابان یه کاسه
متضاد شعر عبید زاکانی
سهراب ثابت قدم (خوشدل)
در شرایطی که مردم منطقه رامسر با مشکل آلودگی آب شرب(گل آلود بودن آب شهری و غیر قابل شرب بودن ان) دست و پنجه نرم می کنند و آرزوی نوشیدن آب سالم و گوارا را دارند متاسفانه وضعیت بهداشت برخی از جایگاههای آب چشمه نیز نگران کننده است.
تصاویرمبین یکی از لوله کشی های آب چشمه منطقه رامسر است که بسیار اسفناک به نظر می رسد.
انتظار می رود مسئولان بهداشت شهرستان و در راس آن پیگیریهای مجدانه مسئولان استان با سرکشی های مداوم از این جایگاهها جلوی هر گونه شیوع بیماری و آسیب دیدن سلامتی مردم منطقه گرفته شود.
یکی از مخاطبین پوزخند کامنتی تحت مطلب " حمله و تمسخر قومیت های ایرانی به چه بهانه ای؟" برایم ارسال نمودند که برای استفاده دیگران در خروجی وبلاگ قرار می دهم.
سلام برادر بهرامی
دستت درد نکنه..مطلب بسیار خوبی بود ..کاش آدرس مطلب مذکور رو هم لینک می کردی تا مطلبت مستند باشه و حرف و حدیثی توش نباشه و فردا روز اگه مطلب رو پاک کردن مشخص بشه و تکذیب نکنند!
من دوست ندارم به کسی توهین کنم چون همۀ ما انسانیم و از اون مهمتر هم وطن و همه به نفسه محترمند..
اما بنده به شخصه افتخار می کنم که رشتی باشم،(رشتی مهربان و خونگرم و صمیمی) مخصوصاً با دیدن این همه کینه و بغض از افراد به ظاهر هم استانی!
وقتی من رامسری در رشت و کلاً گیلان با آن همه محبت و استقبال رو به رو می شوم و کارهای اداری ام بسیار زود و با روی گشاده انجام می شود، به طوریکه احساس غربت نمی کنم، چرا دوست نداشته باشم رشتی باشم؟!
درحالیکه در شرق استان خودم(مازندران) مخصوصاً شهرهای نزدیک به مرکز و خود مرکز ، با رفتارهای خصمانه و نامهربانانه مواجه می شوم و اگر کار اداری داشته باشم باید هزار مشقت بکشم و 7 خان رستم طی کنم و کفش پولادین به پا کنم... از پیمودن راه گرفته تا برخورد کارمندان ادارات مرکز و تحویل نگرفتن و تمسخر به خاطر عدم داشتن لهجۀ مازنی!
حال این دوستان هم استانی شرق نشین و مخصوصاً مرکز نشین خود قضاوت کنند که آیا ما حق داریم یا نه؟!
البته اینها فقط گوشه ای از حقایق تلخ موجود بود و بسیارند اینگونه ناملایمات که سبب می شود که غرب استانی ها در پی استقلال باشند و خواستار عدالت و رهایی از تبعیض...
ما ایرانی هستیم و برادر و ضمن محترم شمردن همه خواستار حق خود هستیم ...
و به هیچ وجه توهین و ناسزا را تحمل نمی کنیم و یقیناً اگر چنین باشد به ناچار پاسخ می دهیم...
یاد بگیریم که به هم احترام بگذاریم و به همه به چشم انسان نگاه کنیم...
باز هم از همگی عذر می خواهم و صراحتاً عرض می کنم که قصد توهین به هیچ قشری را ندارم و صرفاً پاسخی بود بر گفتارهای ناروا و ناشایست بعضی افراد که انسان را وادار به مقابله به مثل می کند زیرا به گونۀ دیگر گوششان بدهکار نیست...
پیروز و سربلند باشید
یاحق
آدرس سایت مورد نظر دریانیوز
ساداتشهری
IP: 92.42.55.176
در شرایطی که کشورمان خود را برای انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی آماده می کند و در زمانی که نظام نیازمند وحدت ،همدلی و یکپارچگی هر چه بیشتر مردم برای حضور حداکثری آنها در پای صندوق های رای برای نشان دادن قدرت و پشتیبانی آحاد جامعه از انقلاب اسلامی در برابر دشمنان قسم خورده است ،متاسفانه مدیر یکی از رسانه های مجازی استان مازندران مطلبی توهین آمیز با عنوان "تبریک به بعضی از مازندرانیهای رشتی شده " را در خروجی سایت خود قرار داد که موجب تاسف ،تاثر و جریحه دار شدن احساسات پاک مردم منطقه شد.
تاسف این موضوع زمانی دو چندان می شود که مدیر این سایت در اقدامی غیر حرفه ای برای فرار از پاسخ گویی ،بدون ذکر نام نویسنده و با درج نامی مستعار ،مطلب را از زبان یکی از مخاطبین خود در خروجی این رسانه مجازی که باید محل همدلی و حل مشکلات مردم و جامعه باشد قرار می دهد.
شروع مطلب با حمله به مردمان غرب مازندران اینگونه آغاز می شود که "... متاسفم که یک عده بسیار محدود از رشتیهای ساکن تنکابن که از همان اول الحاق آنها به مازندران در چند دهه پیش ،تصمیم گرفتند با تمام توان تیشه به ریشه مازندران بزنند..." که شائبه های فراوانی به همراه دارد.
هر چند نویسنده این مطلب با نام مستعار معرفی شده است ولی از آنجاییکه این یاداشت مورد تایید مدیر این سایت قرار گرفته ،او را عامل اصلی این توهین دانسته و خطاب اصلی این نوشته را متوجه او می سازم.
نیک می دانیم که اقوام ایرانی اعم از ترک ،لر ،کرد ، بلوچ و... همگی از مردمان خونگرم این سرزمین مقدس هستند و هیچ کس نباید به خود اجازه دهد تا به نژاد ،لهجه و قومیت آنها توهین نماید زیرا کشور ما ،کشوری مذهبی است و طبق آموزه های دینی "هر کس که با تقوا تر است نزد خدا گرامی تر است".
حال چه شده است که مدیر این سایت مردمان غرب مازندران را رشتی ! نامیده است !!!مردمی که خواسته ای جز تشکیل استان جدید در این خطه با هدف دستیابی به توسعه و تکامل منطقه خود و کشور عزیز ایران ندارند و این امر را می توان در شعار انتخاباتی تمامی نامزدهای این دوره مجلس شورای اسلامی آنها جستجو کرد.
پیرو این موضوع ،خدای نکرده چه خصوصیت منحوسی در مردمان گیلان زمین ،خصوصا مردمان انقلابی رشت ،سرزمین میرزای بزرگ ،استاد معین ،پرفسور رضا و دهها افتخار ایران و ایرانی در نظر مدیر این سایت جلوه گر شده است که چنین بی مهابا به آنها می تازد و در مطلبی سراسر توهین آمییز می گوید"...مطمئن باشید که فرزندانتان از شما گلایه خواهند کرد که چرا به همین راحتی آنها را رشتی کردید...".
آیا سکوت مدیران ارشد استان ،خصوصا متولیان امور فرهنگی و سیاسی که همیشه مخالف تضییع حقوق دیگران خصوصا توهین به نژاد و قومیت اقوام ایرانی هستند ،نمی تواند موید این فحاشی ها باشد؟!!
چرا باید اجازه دهیم که ادبیاتی در رسانه ما ترویج شود که در متن آنها به صورت علنی توهین شود "... پیشاپیش رشتی شدن تعدادی از مازنی های غرب استان را تبریک گفته ...".
پاسخگوی این بی حرمتی ها بر عهده چه نهادی است؟ ما منتظریم تا ارگانهای فرهنگی کشور،خصوصا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و عواملین آنها در استان ها از جمله گیلان و مازندران ، بتوانند جواب قابل قبولی به مدیر اینگونه سایتهای بی فرهنگ و نژاد پرست بدهند.
شهرستان رامسر
محمد رضا بهرامی
در شرایطی که کشور و مسئولان نظام در پی ترویج فرهنگ صرفه جویی هستند و شعار تبلیغات تلویزیونی می گه"هرگز نشه فراموش،لامپ اضافه خاموش"ولی متاسفانه مشاهده شده است که در شب گذشته تلویزیون یکی از بانکهای شهرستان رامسر تا صبح روشن و در حال پخش بود.قابل ذکر است مدیر این بانک مذکور اکنون مشغول تغییر دکوراسیون ظاهری آن می باشد
بالاخره ماراتن انتخابات رامسر ،تنکابن و عباس آباد کلید خورد و در اقدامی جالب 1 رامسری (جمشید حجتی نیا (در برابر 8 تنکابنی و عباس آبادی (علی نیک کار ،مجید اصلاحی فتیده، علی پور آهنگر ثانی ،احمد علی علی نژاد،شمس الله شریعت نژاد ،محمد باقر رجبی منور ،غلام رضا مشایخی ،محمد رسول سام خانیانی)وارد گود رقابتهای انتخاباتی شدند.
منتظر می مانیم تا 12 اسفند ، مردم فهیم شهرستان های تنکابن ،رامسر و عباس آباد چه کسی را وکیل خود در خانه ملت انتخاب می کنند.