او قلمی توانا دارد و حالا زخمی عمیق از جفای روزگار،می گوید این رسم روزگار است آن زمان که سرپاهستی و قهرمان هورایت می کشند و خیلی احترامت می نمایند اما همین که می افتی ترا حتی به جا نمی آورند،آهی عمیق می کشد،شانه هایش می لرزد و دوباره گریه سر می دهد ،خبرنگار فرهنگی پیشکسوت می گوید مجبور شده است به خاطر کار بچه ها ترک وطن نماید وحتی مجبور است از دوستان و خاطراتش جدا شود،نه سر پناهی دارد وبه تعبیر دردمندانه اش نه یک وجب خاک در آرامستان.
...حالا افتاده است این خبرنگار،زخم ها نگذاشتند او بایستد،درد امانش را بریده ،اما غصه های درونش کشنده تر از این زخم هاست،علی در اوجش آن زمان جسور و بی باک بود قلم خوبی داشت و تیترهای بی بدیلی را انتخاب می نمود و امروزچنان مرگ خاموش زمین گیرش نموده که توان ندارد یک ثانیه بایستد،حالا هم گفته اند که پای چپش را باید قطع نمایند تازه این اول ماجراست گویا اوضاع قلبی اش بدتر از این زخم هاست،قلب کانون احساس است دهها سال غصه های دردمندان را در دل ریختن و برای هم نوعان نوشتن ،ناله های آنان را شنیدن که دیگر قلب سالم نمی گذارد،دستانم را می فشارد ،هق هق گریه ها امانش نمی دهد ،سیل اشک از دیدگانش جاریست،.
او حالا افتاده است نه از قلم بلکه داز پای،فکر و اندیشه هایش همچنان درگیر تیتر و لید و خبر است،علی زخم های دلش از بی مهری های روزگار عمیق تر است.
او قلمی توانا دارد و حالا زخمی عمیق از جفای روزگار،می گوید این رسم روزگار است آن زمان که سرپاهستی و قهرمان هورایت می کشند و خیلی احترامت می نمایند اما همین که می افتی ترا حتی به جا نمی آورند،آهی عمیق می کشد،شانه هایش می لرزد و دوباره گریه سر می دهد ،خبرنگار فرهنگی پیشکسوت می گوید مجبور شده است به خاطر کار بچه ها ترک وطن نماید وحتی مجبور است از دوستان و خاطراتش جدا شود،نه سر پناهی دارد وبه تعبیر دردمندانه اش نه یک وجب خاک در آرامستان.
او عادت به گلایه از دوستان نداشت اما این بار می گوید حالا که در کنج خانه از درد بر زمین افتاده خیلی ها سراغش را نگرفته اند.
مگر خبرنگاران نخبگان جامعه ما نیستند؟آیا نمی توان در این هم همه روزگار غم یاران را به جان خرید و از آلامشان کاست؟وظیفه متولیان و مسولان در قبال خبرنگاران که می گویند پل ارتباطی مردم و مسولان هستند، چیست؟.
واما روی سخنم با همه همکاران عزیز خبری میهن عزیزمان،این قصه دردناک خبرنگاری است که بیش از 3 دهه نوشت و نوشت .این زخم های عمیق پای همکار رسانه است که دیابت این مرگ خاموش زمین گیرش ساخته است.اما جالب است با این همه درد و رنج روزنامه های زیادی دور و برش هست و با تیتر و لید و اخبار آرام می گیرد.سرنوشت همه ما یکسان است ،شغل ما که نه ،عشق درون ما از مشاغل سخت و زیان آور ،حساس و خطیر است،این سرنوشت علی که حتی درمانده پرداخت هزینه های درمانش هست شاید روزی...حالا خبرنگاران رامسر پای کار آمده اند و برای درمانش آستین همت بالا زده اندعلی امروز نیازمند احسان و کرم شماست تا هم قلبش را درمان نماید و هم پولی فراهم نماید تا پایش را قطع کند!
او کسی نیست جز علی مصباح شهرستانی خبرنگار رامسر(اگر می خواهید بااو هم کلام شوید و دلداری اش دهید با این شماره تماس بگیرید09115447595)(شماره حساب بانک صادرات307743791000)
همکاری حقیر از جامعه بزرگ خبر:عباس احمدی ماچیانی
آخ آخ.بخدا اگه داشتم لحظه ای مکث نمیکردم.آقای کاندیدایی که 10 ها میلیون هزینه کردی تا اینجا و خودتم میدونی کی هستی،این مرد هم جزو این مردمه اگه حرفات باد هوا نیست.