پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

پژواک رامسر

آید به سوی ما باز ، هر کار زشت و زیبا!!!

نقد گذشته اصلاحات

محمد فتحی‌زاد: گفته می‌شود که یکی از ویژگی‌های اصلاح‌طلبی نقد آسیب‌ها است. اما این انتقادات تا چه حد به سمت نقد از درون هم توان چرخش دارد؟ آیا اصلاح‌طلبان همانطور که دیگران و مشکلات و مسائل را مورد نقد قرار می‌دهند، خودشان را هم در معرض بررسی و انتقاد سازنده قرار می‌دهند یا خیر؟ نقد کردن سبب می‌شود تا ضعف و کاستی‌ها را به درستی شناسایی کرده و در رفع آن‌ها بکوشیم. در نقد همچنین نقاط قوت و مورد وفاق مشخص می‌شوند تا با تاکید بر آن‌ها مواضع و دیدگاه‌ها روشن‌تر شود. اصلاحات نیز به عنوان یکی از جریان‌های تاثیر گزار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز هیچ‌گاه از نقد مبرا نبوده است.

  

به نظر می‌رسد که در این شرایط اگر اصلاح‌طلبان به نقد گذشته نپردازند، نه تنها نمی‌توانند در آینده سیاسی کشور به توفیقی برسند، بلکه با شکست اصلاح‌طلبی، امید بخش‌های زیادی از مردم را هم ناامید خواهند کرد. از این زاویه این رسالت مهم بر دوش اصلاح‌طلبان است که با شجاعت و جسارت تمام به نقد عملکرد گذشته‌شان بپردازند. نسل دوم اصلاح‌طلبان یا همان جوانان اصلاح‌طلب امروز قطعا در برخی از موارد متفاوت از نسل پیشین خود عمل خواهند کرد و شایسته است که نسل اول خود به نقد از درون بپردازد که همین امر بتواند چراغ‌هایی را در مسیر پر پیچ و خم آینده اصلاحات و اصلاح‌طلبان روشن کند.

طبیعی است که هر تشکل و سازمان برای پویایی و پیشرفت نیاز به نقد درونی دارد. از همین زاویه مشخص می‌شود که اصلاح ‌طلبان نیز برای پویایی و کسب موفقیت‌های آتی نیاز دارندکه با شجاعت به نقد گذشته خود بپردازند و در این مسیر از نظارت گروه‌های رقیب هراسی به دل راه ندهند. قطعا این نقد گذشته آثاری به دنبال خواهد داشت که به تمام طعنه و کنایه‌های اصولگرایان در حال حاضر می‌ارزد.

از همین رو «پایگاه خبری تحلیلی سلام نو» نظر برخی از فعالین با سابقه اصلاح‌طلب و تنی چند از فعالین جوان اصلاح‌طلب را جویا شد.


هادی حیدری، از فعالین جوان اصلاح‌طلب با تاکید بر لزوم اینگونه نقدها بر گذشته اصلاحات گفت: اگر با نگاه مشفقانه و به دور از تعصب سیاسی به کاستی های گذشته فکر کرده و در تلاش برای یافتن راه حل هایی باشیم که در نهایت مجددا دچار آن اشتباهات نشویم، کاری مناسب و شایسته انجام داده ایم. ما باید در راستای چهارچوب ها و خاستگاه های خودمان به شکلی کاملا بی طرفانه نکته های منفی موجود در عملکرد گذشته را هم از نظر بگذارانیم و اگر مرتکب اشتباهاتی شده‌ایم، آن اشتباهات را مطرح کرده و حتی بابت آن‌ها عذر خواهی کنیم. من نقد را نفی نمی دانم. بلکه آن را تلاش برای اصلاح اشتباهات گذشته می دانم. به بیان دیگر ما شاید در گذشته مرتکب اشتباهاتی شده باشیم، اما اگر با نگاه منتقدانه به آن نگاه کنیم، در ادامه به دنبال راهکارهایی خواهیم گشت تا سعی کنیم قدم های بعدی خود را با اشتباهات کمتری برداریم. این موضوع گریز ناپذیر است که نسل گذشته باید در برابر کارهایی که انجام داده پاسخگو باشد و به نسل های بعد از خود توضیح دهد که چرا دست به انجام اعمالی زده است که نتیجه دلخواهش را نگرفته است.

احمد شیرزاد، تحلیلگر سیاسی اصلاح‌طلب معتقد است که نباید در این نقد تبار سیاسی اصلاحات تحقیر شود. او گفت: صرف نظر از آن که دلیلی ندارد که یک جوانه بیست ساله امروز مانند یک جوان بیست ساله، سی سال قبل رفتار کند، اما این پیشینه و تبار سیاسی، به خودی خود یک سرمایه اجتماعی برای او است. نقد گذشته نباید نفی و یا نادیده گرفتن و یا تحقیر تبار سیاسی باشد. در عین حال هم ما اصلاح‌طلبان هرگز نباید در گذشته منجمد باشیم. البته به نظر من جریان اصلاح طلب برخلاف جریان اصولگرا از این جهت پویا است. به عبارت دیگر جریان اصلاحات با بازنگری‌های بسیار شجاعانه‌ای که در مقاطع حساس انجام داده نشان داده است که جریان سیاسی‌ای است که در گذشته منجمد نمی‌شود.

محمدعلی ابطحی، فعال اصلاح طلب ضمن تایید لزوم نقد اصلاحات گفت: طبیعتا حیات جریان اصلاحات نیز مانند هر جریان سیاسی دیگر در نقد شدن است. اگر جریانات سیاسی مورد نقد و بازنگری سیاسی قرار نگیرند و خود را نقد نکنند، مورد آسیب قرار خواهند گرفت. جریان اصلاحات هم یک جریان سیاسی است و باید مورد نقد و نو شدن قرار بگیرد.


علی تاجرنیا، فعال اصلاح‌طلب چندان دید مثبتی به اینگونه نقدها ندارد. وی گفت: خیلی مناسب نیست که مجموعه‌های درون خود را اینچنین نقد کنیم. در مورد بحث نقد گذشته اصلاحات فکر می‌کنم که برخی افراد هم با این روش به دنبال استدلال‌سازی برای فاصله گرفتن از جریانات قدیمی‌تر و پیشرو در اصلاحات هستند.




محمد مقدم، عضو مجمع روحانیون مبارز معتقد است که بزرگترین آفت اصلاح‌طلبی تندروی بوده است. وی گفت: من مهم‌ترین آفت اصلاحات را تندروی‌هایی می‌دانم که از جانب برخی جریانات تندرو اصلاحات بر مجموعه خط اصلاح طلبی سایه افکند و به نظر می‌رسد که این تندروی‌ها یک بهانه‌ای به دست بدخواهان جامعه داد که به صورت کلی و یک جا راجع به اصلاحات قضاوت کنند و آن جریان تندرو را مبنای قضاوت برای مجموعه‌های اصلاح طلب قرار دهند. در حقیقت برخی تندروی‌ها در بخش‌هایی از لایه‌های جبهه اصلاحات، بهانه به دست جریان مقابل داد. اقتدارگرایان هم در جستجوی تمامیت خواهی و ایجاد یک جامعه تک صدایی در کشور بود و می‌خواست که خودش بر تمام عرصه‌ها قالب باشد که در ‌‌نهایت این دو عامل سبب شد تا مشکلات فعلی پدید بیاید.

محمدعلی ابطحی نیز معتقد است که برخی تندروی‌ها آثار بدی بر عملکرد اصلاحات داشته‌اند. وی به سلام نو گفت: اصلاحات با جریانات دیگر نظیر جریانات خارج از نظام و برخی جریاناتی که در داخل نظام حقوق ملت را مورد توجه قرار نمی‌دهند، مرزهای مشخصی دارد و این جریان سیاسی باید این مرز‌ها را رعایت کند تا بتواند رشد پیدا کرده و به اهداف خود برسد. تعریف نشده بودن چهارچوب اصلاحات باعث شد تا برخی مجموعه‌ها رفتارهایی کرده و برخی افراطی‌گری‌ها را دنبال کنند. اعتقادشان هم آن بود که این رفتار‌ها می‌تواند معنای اصلاحات باشد. به بیان دیگر از یک طرف بخش قدرتمند نیرو‌های اجرایی و از طرف دیگر افراطی‌گری‌های برخی افراد در جریان اصلاحات و بزرگ‌نمایی آن‌ مواضع تند از طرف جریان قدرتمند، دست به دست هم داد تا جریان اصلاحات نتواند به حضور در قدرت ادامه دهد. البته خوشبختانه پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان در میان مردم چندان آسیب ندید و این مردم بودند که نقششان کم شده بود.

علی تاجرنیا نقطه قوت اصلاحات را گفتمان کارآمد آن می‌داند. او درباره نقطه ضعف اصلی اصلاحات گفت: اگر بخواهم در حوزه نقطه ضعف جبهه اصلاحات صحبت کنم باید بگویم که عمده ترین ضعف جریان اصلاحات فقدان کار تشکیلاتی  کارآمد و فراگیر است.



اما احمد شیرزاد برخلاف تاجرنیا بدنه تشکیلاتی اصلاحات را قدرتمند می‌داند. وی در این رابطه به تاثیر این بدنه تشکیلاتی در انتخابات اخیر به سلام نو گفت: ما اصلاح طلبان در کشور یک بدنه تشکیلاتی داریم که قدرت آن را در انتخابات اخیر دیدیم و مشاهده کردیم با وجود آنکه در ۸ سال دولت احمدی‌نژاد تلاش شد تا این بدنه تضعیف شود و یا نادیده گرفته شود و از ورود آن به نهاد‌های قدرت جلوگیری شود و پس از خرداد سال ۸۸ محدودیت‌های بسیاری برای آن ایجاد شد، سه هفته مانده به انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ که فضایی ایجاد شد تا مردم احساس کردند که گوئی روحانی حرف متفاوتی از دیگران می‌زند و می‌تواند دریچه جدیدی باشد، این بدنه تشکیلاتی و این جریان سیاسی جهت گیری خود را به سمت آقای روحانی و آقای عارف تنظیم کرد و فشار اجتماعی فزاینده‌ای به هر دو کاندیدا وارد شد.

مهدی جعفری، فعال جوان اصلاح طلب ضعف کادرسازی و بدنه تشکیلاتی آموزش دیده را ضعف اساسی اصلاح‌طلبان می‌داند. وی معتقد است: در بسیاری از مواقع بدنه تشکیلاتی اصلاحات با پایگاه اجتماعی آن اشتباه گرفته می‌شود. اصلاح‌طلبان پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی قابل توجهی دارند اما متاسفانه در زمینه کار تشکیلاتی بسیار ضعیف عمل کرده‌اند. می‌توان به جرات گفت که هیچ یک از احزاب اصلاح‌طلب حداقل استانداردهای حزبی را ندارند. در این زمینه شاید نسل دوم اصلاحات بتواند با درس گرفتن از این اشتباه نسل پیشین، این نقص را جبران کند. به نظر می‌رسد که درک، توان و انگیزه انجام این کار در نسل جدید اصلاح‌طلبان وجود داشته باشد.

پدیده احمدی‌نژاد معلول عوامل بسیاری بود اما آخرین عامل آن طبیعتا چگونگی عملکرد اصلاحات در انتخابات 84 است که در ادامه، سلام نو آن را با برخی از فعالین به بحث گذاشته است.

آذر منصوری عدم اجماع را اشتباه اصلی اصلاح‌طلبان در آن دوره می‌داند. وی گفت: در حقیقت این عدم اجماع و اتحاد سبب کنار گذاشته شدن کامل اصلاح طلبان از قدرت بود. نمونه عینی این عدم اجماع هم در انتخابات سال ۱۳۸۴ دیده می‌شود. وقتی به مجموع آراء اصلاح طلبان در مقابل مجموع آراء اصولگرایان در این انتخابات نگاه کنیم، می‌بینیم که اگر در ان سال اجماع صورت می‌گرفت شانس حضور اصلاح طلبان حداقل در قوه مجریه فراهم می‌شد. لذا این عدم اجماع سبب شد تا موقعیت از دست اصلاح طلبان خارج شود. شاید اصلی‌ترین و عمده‌ترین دلیل خروج کامل اصلاح طلبان از قدرت عدم درک درست از موقعیتی بود که در آن قرار داشتند. همچنین عدم همگرایی و اجماع پیرامون مسائل و گفتمان و موضوعاتی که می‌توانست به عنوان دغدغه و راهبرد مشترک و در درجه مهم‌تر استراتژی مشترک همه گروه‌های اصلاح طلب مد نظر قرار گیرد، سبب شد تا اصلاح طلبان از نهاد‌های منتخب دموکراتیک که مناسب‌ترین ظرف برای حضور اصلاح طلبان و پیگیری مطالبات و برنامه‌های اصلاح طلبانه بود، فاصله بگیرند.

محمد کیهانی، فعال جوان اصلاح‌طلب سه عامل را باعث شکست اصلاح‌طلبان در آن دوره می‌داند. وی گفت: غرور تشکیلاتی اصلاح طلبان و پافشاری بر کاندیداتوری معین از یک سو، فشار بر آیت الله هاشمی برای ورود به عرصه انتخابات پس از حضور ناموفق در انتخابات مجلس ششم از سوی یک جریان دیگر و بی توجهی به سبد رای مهدی کروبی، اشتباه چندگانه اصلاح طلبان بود که در مجموع، شکست اصلاح طلبان در انتخابات و هشت سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد را حاصل کرد. در خصوص انتخابات 84، اصلاح طلبان در گفتگوهای درون گروهی هریک انگشت اتهام را به سمت یکی از چند چهره حاضر در انتخابات 84 می برند که همه مباحث نیز قابل بحث و بررسی است و باید توجه داشته باشیم، اتفاق رخ داده در انتخابات 84 ترکیبی از اشتباهات چندگانه گروه های مختلف اصلاح طلب بود.

یدالله طاهرنژاد، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران معتقد است که نحوه مواجهه اصلاح‌طلبان با هاشمی در آن مقطع زمانی نادرست بود. وی گفت: با توجه به هجم عظیم تخریب ها علیه آقای هاشمی در مر حله اول انتخابات سال 1384 که از ناحیه برخی جریانات اصلاح طلب صورت گرفته بود، کسانی که مانع از اجماع در مرحله اول انتخابات شدند، نتوانستند بدنه خود را متقاعد کنند تا بصورت یکپارچه در انتخابات شرکت کنند و به آقای هاشمی رای دهند. در حقیقت اگر حمایت یکپارچه از آقای هاشمی صورت گرفته بود، جمع آراء آقای هاشمی در مرحله دوم انتخابات سال 1384 به اندازه جمع آرای اصلاح طلبان در مرحله اول می شد و این تفاوت رای نشان از آن دارد که یا همه اصلاح طلبان در مرحله دوم پای صندوق‌های رای نیامدند و یا برخی از آن ها به رقیب رای دادند. این که ما فکر کنیم اصلاح طلبان در دور دوم به صورت یکپارچه از آقای هاشمی حمایت کردند، یک نوع نادیده گرفتن ظرفیت اصلاح طلبی کشور است. اگر اصلاح طلبان واقعا منسجم عمل می کردند، نتیجه ای جز آن چه که پیش آمد، رخ می داد و شاید سرنوشت کشور چیزی جز وضعیت فعلی می شد.

مرتضی صفری، فعال جوان اصلاح‌طلب اعتقاد دارد که اصلاح‌طلبان دو اشتباه عمده را در انتخابات 84 مرتکب شدند. وی گفت: اولین اشتباه عدم تنظیم مناسب رابطه این جریان با آقای هاشمی رفسنجانی بود که بالا‌ترین رای را داشت. خصوصا در دور اول آن انتخابات، برخی از جریانات اصلاح طلب در این زمینه برخوردی حتی خصمانه داشتند که این مساله مانع یافتن نقاط مشترک شد. اشتباه دوم هم این بود که با تعدد کاندیدا وارد شدند و نتوانستند بین خودشان اتحاد ایجاد کنند. طبیعتا جریانی که نتواند بین کاندیداهای خود به اجماع برسد، پس از ورود به دولت هم نخواهد توانست که بین گروه‌ها و اقشار مختلف ملت اجماع و همسویی ایجاد کند. برخی از گروه‌ها و فعالین شاخص اصلاح طلب در آن دوره دچار این توهم شده بودند که هرکدام به تنهایی می‌توانند رای اکثریت مردم را کسب کنند و همین امر هم مانع اجماع بر سر کاندیدا‌ها شد. همین اشتباهات هم باعث شدند که کشور در این هشت سال از روند اصلاح طلبی محروم بماند و کشور از این ناحیه دچار ضربات و خسران‌های بسیاری شود. در هر حال آنچه که گفته شد مربوط به گذشته است و مهم این است که ما بتوانیم از تجربیاتمان به بهترین نحو درس بگیریم.

تاجرنیا معقتد است که هاشمی آن دوران با هاشمی امروز متفاوت بود. وی گفت: تعدد کاندیداها در سال 1384 یک اشتباه تاکتیکی بود و موجب تشدد در درون جبهه اصلاحات شد که در نهایت نیز سبب شد تا پیروزی در انتخابات شکل نگیرد. اما آن چه که به عنوان تضعیف و یا تخریب آقای هاشمی مطرح می شود، بحث صحیحی نیست. باید به این نکته توجه کرد که بسیاری از مجموعه هایی که در گذشته به تخریب آقای هاشمی می پرداختند،  شاید خارج از جبهه اصولگرائی و در درون اصلاحات بودند، اما هیچ کدام از آن ها چهره‌های شاخص و تشکیلاتی درون جبهه اصلاحات نبودند و هیچ کدام از احزاب و گروه های درون جبهه اصلاحات در راستای تخریب اقای هاشمی حرکت نکردند. نکته دیگری هم که وجود دارد آن است که آقای هاشمی آن روزها هم آقای هاشمی امروز نبود. در حقیقت ایشان چهره ای با یک دست گرایش‌های سیاسی و اجتماعی بودند که ضمن آن که تخریبشان هم کار درستی نبود، اما الزما هم بدین گونه نبود که آقای هاشمی خود را جزئی از جریان اصلاح طلبی بداند و یا آن که تعامل مثبت و سازنده‌ای با آن داشته باشد.

جهانبخش خانجانی، عضو کارگزاران بر این عقیده است که کروبی و هاشمی نباید وارد میدان می‌شدند. وی در این باره گفت: اصلاح طلبان باید با همگرائی و همدلی و اتفاق نظر وارد انتخابات شوند. البته اینکه شخص آقای هاشمی و یا آقای کروبی و سایر دوستان وارد انتخابات شدند جای بحث دارد و بنده معتقدم که هیچ کدام از این دوستان نباید وارد این انتخابات می‌شدند. با آمدن آقای هاشمی این تحلیل وجود داشت که اصلاح طلبان باید با واقع بینی به قضیه نگاه کنند و یک کاندیدا را برای انتخابات مطرح کنند. اما متاسفانه تنوع کاندیدا‌ها در این انتخابات شکل گرفت و ۴ کاندیدا از جانب اصلاحات معرفی شد. البته در آن زمان اصولگرایان هم کاندیداهای متنوعی داشتند، اما شرایط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حتی عقبه‌های اصولگرایان از اصلاح طلبان متفاوت بود و اقتدار گرایان در این فرآیند از ابزار‌هایی استفاده می‌کردند که در اختیار اصلاح طلبان نبود. به همین علت به نظر من اولین اشتباه تفرق و ایجاد انفکاک در اندیشه و همگرائی بود که شاید بتوان گفت زمینه شکست اصلاح طلبان هم از همین جا ناشی می‌شد.

برخی معقتدند که مطبوعات اصلاح‌طلب در انتخابات 84 پیشگام تخریب هاشمی شده بودند. ماشاالله شمس‌الواعظین، سردبیر چند روزنامه اصلاح‌طلب در آن دوران در این این خصوص گفت: در حقیقت گلوله اول را اصلاح طلبان به آقای هاشمی شلیک کردند و پس از آن نیز محافظه کاران به تشییع ایشان پرداختند. اصلاح طلبان در آن زمان به آقای هاشمی برای ایفای نقش معتدل کننده نیاز داشتند، اما با همه این اوصاف به او پشت کردند. سپس در زمانی که هیچ یک از آن‌ها به دیگری نیازی نداشت، سعی در وحدت و اتحاد کردند. به عبارت دیگر اتحاد اصلاح طلبان و هاشمی در دوره احمدی‌نژاد، اتحاد مسافرین کشتی تایتانیک در حال غرق شدن بود که هم هاشمی و هم اصلاح طلبان قایق‌های خود را از دست داده بودند. در آن زمان اقتدارگرایان هاشمی را از طریق اصلاح طلبان زده بودند و اصلاح طلبان هم خود توسط برخی گروه‌ها آسیب دیده بودند و اتحاد این دو ضعیف با هم فایده‌ای برای مملکت نداشت.

شهاب‌الدین طباطبایی میل بیشتر به تعامل و گفتگو را از جمله مزیت‌های نسل جوان اصلاحات می‌داند. وی گفت: ما جوانان نسل سوم انقلاب هستیم. به هر حال در گذشته یکسری اتفاقات رخ داده که متاسفانه برخی دوستان این اختلافات را تا به امروز با خود حمل کرده‌اند. اما ما نسل سومی‌ها نباید حامل نفرت، حذف و جدایی‌هایی باشیم که در گذشته پدید آمده‌اند. در حقیقت من بر این اعتقاد پافشاری می‌کنم که هویت ما جز منافع ملی نیست که آن هم جز تمرکز بر نقاط اشتراک پدید نمی‌آید.

مسعود رهبری معتقد است که اخذ تجربه و درس از نسل‌های گذشته و در عین حال، گفت‌وگوی انتقادی و درون‌گفتمانی را باید در پیش گرفت. وی گفت: به باور من قبل استفاده از عبارت‌هایی مثل «پوست‌اندازی» و «نسل دوم اصلاح‌طبان»، باید مراد دقیق خودمان از آن‌ها را بیان کنیم. از دیدگاه من پوست‌اندازی می‌تواند به معنای مرور تجربیات، کامیابی‌ها و ناکامی‌های گذشتهٔ جریان اصلاحات و آسیب‌شناسی آن باشد که این کار را باید همدلانه، دلسوزانه و بدون اینکه به دنبال مقصر بگردیم باید انجام داد. در مواردی چون پاک‌دستی، شایسته‌سالاری، گفتمان‌سازی، عزت‌آفرینی در صحنهٔ بین المللی و توسعهٔ اقتصادی، کارنامهٔ اصلاح‌طلبان توأم با کامیابی بوده است. اما در زمینه‌هایی چون اعتمادسازی با رئوس هرم قدرت، توسعهٔ سیاسی و تعامل و گفت‌و‌گو با جریان‌های مؤثر سیاسی و حفظ انسجام داخلی کامیابی چندانی نداشته است.

مرتضی صفری اعتقاد دارد عدم میل به همگرایی در بین برخی از شخصیت‌های اصلاح‌طلب از جمله آسیب‌هایی است که باید به رفع آن اقدام کرد. وی گفت: این آسیب را در میان فعالین سیاسی جوان‌تر کمتر می‌بینیم. همگرایی و عقلگرایی در بین فعالین جوان اصلاح طلب بیشتر از نسل گذشته به چشم می‌خورد. متاسفانه برخی از بزرگتر‌ها با پیش فرض‌هایی که دارند و دعواهای قدیمی بعضا کوچک، همگرایی برایشان دشوار شده است. در برخی موارد مشکلاتی کوچک به مرور زمان بزرگ شده‌اند و امروز مانع از همگرایی آن‌ها می‌شود. البته این طور نیست که این افراد سوء نیت داشته باشند. در بسیاری از موارد هم به خاطر اطلاعات اشتباهی که در اختیارشان قرار می‌گیرد دچار خطا در تحلیل می‌شوند. نقش جوانان هم در کاهش برخی از این اختلافات حائز اهمیت است.

هادی حیدری بر این عقیده است که جوانان اصلاح‌طلب به شناخت منطقی از فضای سیاست ایران رسیده‌اند. وی گفت: صرفا تعبیر نسل دوم اصلاح‌طلبان، مربوط به سن و سال نیست. بلکه مراد از این تعبیر اصلاح‌طلبانی است که به واسطه گذر از اشتباهات و از طرفی بهره‌گیری از نکات مثبت این جریان در گذشته، به تعریف تازه‌ای از اصلاح‌طلبی رسیده‌اند. البته طبیعی است که اصلاح‌طلبان جوان‌تر با این نگاه همخوانی و همراهی بیش‌تری داشته باشند. نگاه آن‌ها به جهان پیرامونشان نوگرایانه‌تر و به عقیده من واقعگرایانه‌تر است و بر اساس خردورزی بیش‌تر نسبت به نسل پدرانشان عمل می‌کنند. آن‌ها تجربه آرمانگرایی و شور پدرانشان را با تمام وجود حس کرده‌اند و حالا با چنین تجربه‌ای باید به میدان اجرایی وارد شوند. آنها نه تنها نسل نو تجربه پدران انقلابی‌شان را دارند، بلکه تجربه کار تشکیلاتی در این ۱۶ سال، آنان را به شناخت منطقی از سیاست و جامعه و اقتصاد رسانده است. نسل نو به نظرم عقل‌گراتر و به دور از هیجان است و قدرت مدیریت احساسات را بیش از گذشتگانش دارا است. نسل نوی اصلاح‌طلبان، دارای تحصیلات بالا و توان مدیریتی قابل توجهی است که می‌تواند آنان را واجد صلاحیت برای ورود به عرصه اجرایی کند. بخش عمده‌ای از توفیق در انتخابات گذشته، حاصل حضور موثر همین نسل بود.

عادل دهدشتی وضعیت جوانان اصلاح‌طلب را مناسب می‌داند. وی گفت: بسیاری از جوانان اصلاح طلب در طول این سال‌ها در قالب شاخه‌های جوانان و دانشجویی در احزاب اصلاح طلب فعالیت کرده‌اند که بسیار هم فعالیت موفق آمیزی داشته‌اند. در حقیقت این افراد چیزی در حدود ۸ سال و در برخی موارد ۱۶ سال فعالیت حزبی داشته‌اند و اکنون در مرحله بلوغ فکری و تشکیلاتی به سر می‌برند. به نظر من این جوانان، توان آن را دارند که یک مجموعه مستقل را در قالب یک حزب فراگیر و یا یک جبهه ایجاد کرده و فعالیت تشکیلاتی موفقی داشته باشند.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.